رمان مافیایی من فصل ۲ عشق پایدار یا ناپایدار پارت ۳۲
____________
ویو کوک
یه جا بود با دونگ ووک همیشه اونجا میرفتیم نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگه اونجاست سرعت ماشین رو زیاد کردم و بعد چندمین رسیدم اونجا دو نفر رو دیدم یکیش ا/ت بود سریع رفتم سمتش مرده تا منو دید ا/ت رو انداخت تو آب خواست فرار کنه که گرفتمش رو یه تیر حرومش کردم و سریع پریدم تو آب و ا/ت رو گرفتم و آوردمش بیرون
کوک: هههه(مثلا نفسه😂🤦🏻♀️) ا/ت هههه بلند شو ههه (چیز میکنن سینه رو فشار میدن اسمشم یادم رفت از اون کارها میکنه)
ا/ت:(هرچی آب خورده بود رو ریخت بیرون) ک...کوک
کوک: ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت: چی شده لب ساحل چیکار میکنیم
کوک: هیچی نیست بیا بریم خونه
ا/ت: سردمه
کتمو در آوردم و به ا/ت دادم و اونم پوشید سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به کای زنگ زدم که ا/ت رو پیدا کردم
*پرش زمانی به خونه*
کای: ا/تتتتت حالت خوبه؟
ا/ت: آره خوبم
کوک: بریم بالا تا سرما نخوردی
ا/ت رو بردم بالا و موها و بدنش رو خشک کردم و لباس خشک دادم بهش و رفتیم پایین
کای: ۱ نفر مونده که اون بلای جونمون میشه
کوک: پیداش کردید؟
کای: تو باره هرشب و هر روز جایی که رفته رو نگاه کردم جز بار جایه دیگه ای نرفته
کوک: هعی
کای: چطوری فهمیدی ا/ت کجاست
کوک: نمیدونم یه حسی داشتم میگفت که اون ساحلی که من و دونگ ووک همیشه میرفتم اونجاست
کای: عجب جایی هم ولی بخیر گذشت
کوک: آره
ویو ادمین
دیگه اتفاق خواصی نیفتاد شب شده بود و اینا فیلم ترسناک گذاشتن و دیدن کای و ا/ت بدجوری ترسیده بودن واسه همین هر ۳ تاشون تو یه اتاق پیش کوک خوابیدن کوک همش بهشون میخندید و میترسوندشون و با هزار جور بدبختی ا/ت و کای گرفتن خوابیدن
ویو کوک
یه جا بود با دونگ ووک همیشه اونجا میرفتیم نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگه اونجاست سرعت ماشین رو زیاد کردم و بعد چندمین رسیدم اونجا دو نفر رو دیدم یکیش ا/ت بود سریع رفتم سمتش مرده تا منو دید ا/ت رو انداخت تو آب خواست فرار کنه که گرفتمش رو یه تیر حرومش کردم و سریع پریدم تو آب و ا/ت رو گرفتم و آوردمش بیرون
کوک: هههه(مثلا نفسه😂🤦🏻♀️) ا/ت هههه بلند شو ههه (چیز میکنن سینه رو فشار میدن اسمشم یادم رفت از اون کارها میکنه)
ا/ت:(هرچی آب خورده بود رو ریخت بیرون) ک...کوک
کوک: ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت: چی شده لب ساحل چیکار میکنیم
کوک: هیچی نیست بیا بریم خونه
ا/ت: سردمه
کتمو در آوردم و به ا/ت دادم و اونم پوشید سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به کای زنگ زدم که ا/ت رو پیدا کردم
*پرش زمانی به خونه*
کای: ا/تتتتت حالت خوبه؟
ا/ت: آره خوبم
کوک: بریم بالا تا سرما نخوردی
ا/ت رو بردم بالا و موها و بدنش رو خشک کردم و لباس خشک دادم بهش و رفتیم پایین
کای: ۱ نفر مونده که اون بلای جونمون میشه
کوک: پیداش کردید؟
کای: تو باره هرشب و هر روز جایی که رفته رو نگاه کردم جز بار جایه دیگه ای نرفته
کوک: هعی
کای: چطوری فهمیدی ا/ت کجاست
کوک: نمیدونم یه حسی داشتم میگفت که اون ساحلی که من و دونگ ووک همیشه میرفتم اونجاست
کای: عجب جایی هم ولی بخیر گذشت
کوک: آره
ویو ادمین
دیگه اتفاق خواصی نیفتاد شب شده بود و اینا فیلم ترسناک گذاشتن و دیدن کای و ا/ت بدجوری ترسیده بودن واسه همین هر ۳ تاشون تو یه اتاق پیش کوک خوابیدن کوک همش بهشون میخندید و میترسوندشون و با هزار جور بدبختی ا/ت و کای گرفتن خوابیدن
۴.۲k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.