جنگ برای تو ( پارت 16)
سوریو که دید جونگ کوک میاد دنبالش دوید جونگ کوک تند تر دوید و به سوریو رسید و اونو انداخت رو زمین
جونگ کوک : بره من میدوی؟
سوریو : نه اتفاقا بره خودم دویدم
جونگ کوک : سوریو....
سوریو : ها؟
جونگ کوک محکم از لپ سوریو گاز گرفت
جونگ کوک : هیچی
سوریو : لپم درد گرفت
جونگ کوک : خیلی لپات خوبن
سوریو : بره خودمن
جونگ کوک : بره خودت و من
سوریو : نه خیر فقط خودم 😌
یه گاز دیگم از اونیکی گرفت
جونگ کوک: دیدی بره منم هست؟
سوریو : منکه نمیخوام اینجا بمونم بره چی اینکارارو میکنی
جونگ کوک : غلط میکنی اینجا نمونی
سوریو : زده به سرت؟نکنه فک کردی میمونم؟
جونگ کوک: پس چی؟ فک کردی میذارم بری؟
سوریو : جونگ کوک ما قرارمون این نبود 😔
جونگ کوک : الان عوضش کردم
و صورتشو نزدیک سوریو کردو نرم اونو بوسید
سوریو تقلا میکرد ولی جونگ کوک اهمیت نمیداد که بعد از چند مین از سوریو جدا شد
جونگ کوک : جایی نمیری
سوریو : من میخوام برگردم دنیای خودم
جونگ کوک : دنیای تو باید من باشم
سوریو : فعلا که نیستی... دفعه ی آخرتم باشه منو میبوسی
جونگ کوک : ولی من بازم تکرار میکنم
سوریو : بذار بلند شم
جونگ کوک : چرا؟سوریو وقتی که بیهوش بودی من خیلی ندیدمت... بشین دیگه
سوریو: مگه نباید بریم قصر؟
جونگ کوک : میریم ديگه
سوریو: مگه آخرین باره که همو میبینیم... پاشو
جونگ کوک : شاید آخرین بار باشه
سوریو : داری منو میترسونی... چی شده
جونگ کوک : چیزی نشده کلا میگم... مگه دیشب منو ول نکردی؟
سوریو : اون یه اتفاق بود
جونگ کوک : شاید بره منم از اون اتفاقا بیوفته
سوریو : نمیوفته... پاشو دیگه
جونگ کوک : باشه
بعد از چند دقیقه رسیدن به قصرو رفتن به اقامتگاه مادر جونگ کوک ( هه سو)
هه سو : جونگ کوک.... کجا بودی؟ نگرانم کردی
جونگ کوک : مادر.... سوریو مریض شده بود... متاسفم که نگرانتون کردم
هه سو : اشکالی نداره... حالت خوبه سوریو؟
سوریو: بله بانوی من... من حالم خوبه
هه سو : خیلی نگرانم کردین... برین لباساتونو عوض کنید.. مادربزرگت میخواد ببینتت جونگ کوک
جونگ کوک : چرا ؟ دوباره چه اتفاقی افتاده
هه سو : برو انقدر سوال نکن
به اقامتگاه جونگ کوک رفتن تا برای ملاقات ملکه ی مادر بره.....
جونگ کوک : بره من میدوی؟
سوریو : نه اتفاقا بره خودم دویدم
جونگ کوک : سوریو....
سوریو : ها؟
جونگ کوک محکم از لپ سوریو گاز گرفت
جونگ کوک : هیچی
سوریو : لپم درد گرفت
جونگ کوک : خیلی لپات خوبن
سوریو : بره خودمن
جونگ کوک : بره خودت و من
سوریو : نه خیر فقط خودم 😌
یه گاز دیگم از اونیکی گرفت
جونگ کوک: دیدی بره منم هست؟
سوریو : منکه نمیخوام اینجا بمونم بره چی اینکارارو میکنی
جونگ کوک : غلط میکنی اینجا نمونی
سوریو : زده به سرت؟نکنه فک کردی میمونم؟
جونگ کوک: پس چی؟ فک کردی میذارم بری؟
سوریو : جونگ کوک ما قرارمون این نبود 😔
جونگ کوک : الان عوضش کردم
و صورتشو نزدیک سوریو کردو نرم اونو بوسید
سوریو تقلا میکرد ولی جونگ کوک اهمیت نمیداد که بعد از چند مین از سوریو جدا شد
جونگ کوک : جایی نمیری
سوریو : من میخوام برگردم دنیای خودم
جونگ کوک : دنیای تو باید من باشم
سوریو : فعلا که نیستی... دفعه ی آخرتم باشه منو میبوسی
جونگ کوک : ولی من بازم تکرار میکنم
سوریو : بذار بلند شم
جونگ کوک : چرا؟سوریو وقتی که بیهوش بودی من خیلی ندیدمت... بشین دیگه
سوریو: مگه نباید بریم قصر؟
جونگ کوک : میریم ديگه
سوریو: مگه آخرین باره که همو میبینیم... پاشو
جونگ کوک : شاید آخرین بار باشه
سوریو : داری منو میترسونی... چی شده
جونگ کوک : چیزی نشده کلا میگم... مگه دیشب منو ول نکردی؟
سوریو : اون یه اتفاق بود
جونگ کوک : شاید بره منم از اون اتفاقا بیوفته
سوریو : نمیوفته... پاشو دیگه
جونگ کوک : باشه
بعد از چند دقیقه رسیدن به قصرو رفتن به اقامتگاه مادر جونگ کوک ( هه سو)
هه سو : جونگ کوک.... کجا بودی؟ نگرانم کردی
جونگ کوک : مادر.... سوریو مریض شده بود... متاسفم که نگرانتون کردم
هه سو : اشکالی نداره... حالت خوبه سوریو؟
سوریو: بله بانوی من... من حالم خوبه
هه سو : خیلی نگرانم کردین... برین لباساتونو عوض کنید.. مادربزرگت میخواد ببینتت جونگ کوک
جونگ کوک : چرا ؟ دوباره چه اتفاقی افتاده
هه سو : برو انقدر سوال نکن
به اقامتگاه جونگ کوک رفتن تا برای ملاقات ملکه ی مادر بره.....
۱۷.۵k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.