My daddy so hot
.
.
نامجون : واروارا واروارا؟؟کجایی؟بیا اینجا الان مدرسه ات دیر میشه ها . ای خدا کجاست این دختر . واروارا
بای درخت قایم شده بودی و نمیتونستی پایین بیای و همونجا بودی و از یه طرف نمیخواستی بری پایین چون ظرف گل گلی که نامجون دوست داشتو شکونده بودی .
نامجون : اهاااا پیدات کردم اون بالا چیکار میکنی ؟ بیا پایین
واروارا : نمیخوام
نامجون :بیا وگرنه خودم میارمت پایین
واروارا : من نمیتونم بیام پایین
نامجون : پس چرا اصن رفتی بالا
واروارا : چون ترسیدم دعوام کنی
نامجون : فعلا بیا رو این تمرکز کنیم که بیاریمت پایین . من زیر درخت وایسادم تو سعی کن بیای پایین اگر افتادی میوفتی بغل من
واروارا : باشه
دستاتو به شاخه های درخت گرفتی و اومدی پایین و لباست و صاف کردی و گفتی
واروارا : بابا
نامجون : جونم؟
واروارا : معذرت میخوام که اون ظرف مورد علاقتو شکوندم
نامجون : اشکالی نداره راستش تو منو یاد خودم میندازی منم همیشه ظرف های مورد علاقه مامانتو میشکستم و اون دعوام میکرد .
نامجون : حالا بیا باید سریع تر بریم برای کلاس ویالون ت دیر میشه
واروارا : اما من نمیخوام بیام
نامجون : نمیشه دو هفته غیبت داشتی تو که نمیخوای استادت اخراجت کنه؟
واروارا : نه نمیخوام اما میخواستم امروز بمونیم خونه خودمون دوتا...( خودتو کیوت کردی )
نامجون : اووو کوچولوی باباش دلش میخواد با هم دیگه باشیم؟
واروارا : اوهوم
نامجون : پس امروز رو به معلمت میگم نمیای ب رو لباس بپوش بریم شهر بازی
واروارا : اخجوننننن
.
نامجون : واروارا واروارا؟؟کجایی؟بیا اینجا الان مدرسه ات دیر میشه ها . ای خدا کجاست این دختر . واروارا
بای درخت قایم شده بودی و نمیتونستی پایین بیای و همونجا بودی و از یه طرف نمیخواستی بری پایین چون ظرف گل گلی که نامجون دوست داشتو شکونده بودی .
نامجون : اهاااا پیدات کردم اون بالا چیکار میکنی ؟ بیا پایین
واروارا : نمیخوام
نامجون :بیا وگرنه خودم میارمت پایین
واروارا : من نمیتونم بیام پایین
نامجون : پس چرا اصن رفتی بالا
واروارا : چون ترسیدم دعوام کنی
نامجون : فعلا بیا رو این تمرکز کنیم که بیاریمت پایین . من زیر درخت وایسادم تو سعی کن بیای پایین اگر افتادی میوفتی بغل من
واروارا : باشه
دستاتو به شاخه های درخت گرفتی و اومدی پایین و لباست و صاف کردی و گفتی
واروارا : بابا
نامجون : جونم؟
واروارا : معذرت میخوام که اون ظرف مورد علاقتو شکوندم
نامجون : اشکالی نداره راستش تو منو یاد خودم میندازی منم همیشه ظرف های مورد علاقه مامانتو میشکستم و اون دعوام میکرد .
نامجون : حالا بیا باید سریع تر بریم برای کلاس ویالون ت دیر میشه
واروارا : اما من نمیخوام بیام
نامجون : نمیشه دو هفته غیبت داشتی تو که نمیخوای استادت اخراجت کنه؟
واروارا : نه نمیخوام اما میخواستم امروز بمونیم خونه خودمون دوتا...( خودتو کیوت کردی )
نامجون : اووو کوچولوی باباش دلش میخواد با هم دیگه باشیم؟
واروارا : اوهوم
نامجون : پس امروز رو به معلمت میگم نمیای ب رو لباس بپوش بریم شهر بازی
واروارا : اخجوننننن
۱۸.۳k
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.