پارت ۶۷
پارت ۶۷
نامجون به آرومی وارد خونهای شد که دو روز دنبالش بود تا جایی که فهمیده بود این آدما از همون اول کار دشمنش بودن ولی خب صبر کردن تا سنگها به دست نامجون برسه و بعدش کارشون رو شروع کنن نامجون قبل از اینکه وارد عمارت شه سنگها رو به رزی داده بود پس هیچ ترسی نداشت که وارد عمارت شه اما از این خبر نداشت که نقشه کل گروه گرفتن نامجون و از راه گرفتن نامجون رسیدن به جی هوب بود اما اینکه اونا چه نیازی به جی هوپ و داشتن رو هیچکس نمیدونه
با باز کردن در عمارت وارد تالاری بزرگ شد تالاری که هیچ صدایی داخلش پخش نمیشد نامجون لحظهای مکث کرد یه حسی بهش میگفت اینجا یه تله است اما اگه الان وارد عمارت نمیشد خدا میدونست چه اتفاقی میافته پس ریسک کرد و وارد شد اما همون لحظه در از پشت سر قفل شد و نامجون محاصره شد توسط گروه کینگ کنگ
...........
کاترین که تسلیمه لیسا شده بود خودش رو به فیلیکس هم بدون ماسک نشون داد و قضیه رو بهش گفت همشون توی حال نشسته بودن و داشتن به این فکر میکردن که چه جوری قراره این قضیه رو به کوک بگن بدون اینکه بدونن کوک زودتر از همشون از قضیه خبر داره و داره میاد با شنیده شدن صدای موتور کوک کاترین با استرس بلند شد اما قبل از اینکه قدمی برداره کوک با عصبانیت وارد شد و اسلحهاش رو سمت کاترین گرفت
_واقعا فکر کردی انقدر احمقم که باور کنم تو قاتلی ؟تبریک قبول کردم
کاترین به آرومی دستش رو بالا برد عصبانیت کوک در حدی بود که خیلی خوب میدونست اگه خطایی کنه بدون شک تیر بارون میشه و فعلاً اسلحهای هم توی دستش نبود پس فقط آروم کردن کوک راه حل بود
+میتونم توضیح بدم
_توضیح بدی؟ چیو توضیح بدی اینکه پلیسی و برای گرفتن من اومدی اینجا نیازی به توضیح نداره واقعاً اشتباه کردم که بهت اعتماد کردم
این بار فیلیکس بلند شد
# واقعا قضیه چیز دیگه است کوک اسلحت رو بذار زمین میتونیم صحبت کنیم
لیسا با سر حرف فیلیکس رو تایید کرد اما کوک قرار نبود گاردشو پایین بیاره پس با اعتماد بیشتری اسلحه رو سمت کاترین گرفت
_میدونی کیت... درسته دیگه اسم واقعیته؟ از همون لحظهای که توی بار دیدمت واقعاً خیلی ازت خوشم اومد بدون اینکه بدونم تو اومدی سراغ من حتی برای تولدتم سر یه میز نشستم بدون اینکه بدونم تو چه فکرایی برای گرفتن من داری میدونی من به سایده وایولتت اعتماد کردم حالا که نگاه میکنم واقعاً اشتباه بزرگی کردم میدونی اگه الان اینجا بمیری هیچکس نمیفهمه هیچکس دهن این دوتا رم که میشه خیلی راحت بست
+کوک واقعاً قضیه یه چیز دیگه است فقط بزار توضیح بدم اسلحه رو بذار
_توضیح بده نیازی به این نیست که من اسلحه رو بذارم زمین اگه قراره توضیح بدی توضیح بده
کاترین نفس عمیقی کشید
+درسته
نامجون به آرومی وارد خونهای شد که دو روز دنبالش بود تا جایی که فهمیده بود این آدما از همون اول کار دشمنش بودن ولی خب صبر کردن تا سنگها به دست نامجون برسه و بعدش کارشون رو شروع کنن نامجون قبل از اینکه وارد عمارت شه سنگها رو به رزی داده بود پس هیچ ترسی نداشت که وارد عمارت شه اما از این خبر نداشت که نقشه کل گروه گرفتن نامجون و از راه گرفتن نامجون رسیدن به جی هوب بود اما اینکه اونا چه نیازی به جی هوپ و داشتن رو هیچکس نمیدونه
با باز کردن در عمارت وارد تالاری بزرگ شد تالاری که هیچ صدایی داخلش پخش نمیشد نامجون لحظهای مکث کرد یه حسی بهش میگفت اینجا یه تله است اما اگه الان وارد عمارت نمیشد خدا میدونست چه اتفاقی میافته پس ریسک کرد و وارد شد اما همون لحظه در از پشت سر قفل شد و نامجون محاصره شد توسط گروه کینگ کنگ
...........
کاترین که تسلیمه لیسا شده بود خودش رو به فیلیکس هم بدون ماسک نشون داد و قضیه رو بهش گفت همشون توی حال نشسته بودن و داشتن به این فکر میکردن که چه جوری قراره این قضیه رو به کوک بگن بدون اینکه بدونن کوک زودتر از همشون از قضیه خبر داره و داره میاد با شنیده شدن صدای موتور کوک کاترین با استرس بلند شد اما قبل از اینکه قدمی برداره کوک با عصبانیت وارد شد و اسلحهاش رو سمت کاترین گرفت
_واقعا فکر کردی انقدر احمقم که باور کنم تو قاتلی ؟تبریک قبول کردم
کاترین به آرومی دستش رو بالا برد عصبانیت کوک در حدی بود که خیلی خوب میدونست اگه خطایی کنه بدون شک تیر بارون میشه و فعلاً اسلحهای هم توی دستش نبود پس فقط آروم کردن کوک راه حل بود
+میتونم توضیح بدم
_توضیح بدی؟ چیو توضیح بدی اینکه پلیسی و برای گرفتن من اومدی اینجا نیازی به توضیح نداره واقعاً اشتباه کردم که بهت اعتماد کردم
این بار فیلیکس بلند شد
# واقعا قضیه چیز دیگه است کوک اسلحت رو بذار زمین میتونیم صحبت کنیم
لیسا با سر حرف فیلیکس رو تایید کرد اما کوک قرار نبود گاردشو پایین بیاره پس با اعتماد بیشتری اسلحه رو سمت کاترین گرفت
_میدونی کیت... درسته دیگه اسم واقعیته؟ از همون لحظهای که توی بار دیدمت واقعاً خیلی ازت خوشم اومد بدون اینکه بدونم تو اومدی سراغ من حتی برای تولدتم سر یه میز نشستم بدون اینکه بدونم تو چه فکرایی برای گرفتن من داری میدونی من به سایده وایولتت اعتماد کردم حالا که نگاه میکنم واقعاً اشتباه بزرگی کردم میدونی اگه الان اینجا بمیری هیچکس نمیفهمه هیچکس دهن این دوتا رم که میشه خیلی راحت بست
+کوک واقعاً قضیه یه چیز دیگه است فقط بزار توضیح بدم اسلحه رو بذار
_توضیح بده نیازی به این نیست که من اسلحه رو بذارم زمین اگه قراره توضیح بدی توضیح بده
کاترین نفس عمیقی کشید
+درسته
۴.۲k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.