عشقی که بهم دادی
"part 2"
زمان حال
؟: هی اونجا رو نگاه کنید...اون ا.ت نیست؟
،چرا خودشه
؟:ولی اون که هیچوقت پاشو توی این مهمونیا نمیذاشت
،میگن خود آقای جانگ شخصا دعوتش کرده
*از زبان ا.ت
لیوان م.....ش.....ر.....و......ب رو توی دستم میچرخوندم
همه داشتن به من نگاه میکردن...اولین باریه که دعوت اینجوری مهمونیای به ظاهر کاریه آقای جانگ رو قبول میکنم
همیشه حالم ازش بهم میخورد
ولی الان مجبورم...امشب زیر سوال میرم ولی بخاطر جی هون مجبورم(جی هون پسرشه که ۵ سالشه)
از جام بلند شدم و به سمت آقای جانگ
+آقای جانگ(لیوانو گرفتم سمتش)
٪خانم کیم(لبخند)
لیوانامونو زدیم بهم و اون سرشو آورد نزدیک گوشم
٪خودت خوب میدونی اگه امشب جلوی همه اونکاری رو که میخوام نکنی چی میشه(پوزخند)
سرمو بردم نزدیک گوشش و گفتم
+مطمئنی با این کاری که من میکنم باعث نمیشه خانومت برای همیشه از مال اموال خودش محرومت کنه؟...مجبوریم از کف خیابون جمت کنیم ها
اینو بهش گفتم عادی وایستادم و بهش لبخند زدم
آروم با لبخند بهم گفت
٪این فضولیا به تو نیومده...نذار کاری کنم که دوباره همه یادشون بیاد تو یه پسر بچه داری
+الانشم همه میدونن و من ازش خجالت نمیکشم
٪معلوم نیست این بچه حاصل کدوم یکی از ه...ر....ز....ه بازیات با کیه
+جانگ هی!...از حدت فراتر نرو
بهش لبخند زدم و رفتم یه دوری بزنم
بعد ده دقیقه برگشتم کنار آقای جانگ
داشت درباره کار باهام حرف میزد
تحمل کردنش واقعن سخت بود
دوست داشتم با یه مشت آبدار مهمونش کنم
عوضی آشغال
موقع حرف زدن به پاش اشاره کرد و نشستم روی پاش
نمیدونستم این کار براش چه نفعی داره به هر حال مجبور بودم
نشستم روی پاش و دستمو گذاشتم روی شونه ش و آروم گفتم
+راضی شدی؟
٪عالی بود عزیزم
+دهنتو ببند
از روی پاش بلند شدم ولی هنوز رو به روش بودم
همه داشتن با تعجب به ما نگاه میکردن
که یه لیوان م/ش/ر/و/ب خالی شد روی موهام
چرخیدم و دیدم زنشه
&چطوری به خودت جرئت میدی در مقابل این همه آدم شوهر منو اغوا کنی؟
نیم نگاهی به اون عوضی انداختم که داشت لبخند میزد
+معذرت میخوام خانم جانگ منظوری نداشتم
اون میخواست منو جلوی همه خراب کنه
خواستم برم که دستمو گرفت
دستمو به زور از توی دست زنش کشیدم بیرون و داشتم میرفتم
*از زبان تهیونگ
تمام مدت داشتم این اتفاقا رو میدیدم
معلوم نیست تا حالا مخ چندتا مرد رو زده همه که همینو میگن
کاش میتونستم از توی خاطراتم پاکش کنم
اون منو خام خودش کرد
کاش هیچوقت ندیده بودمش که عاشقش شم
رفتم نزدیکشون ایستادم
(خب دوستان الان یه چی بگم پشمامون فر بخوره اون زنه این لیوان م/ش/ر/و/ب رو خالی کرد رو سر ا.ت و بخاطر اینکه ا.ت بدون اینکه بهش جوابی بده و دستشو به زور از توی دستش کشید اون زنه هم لیوان م/ش/ر/و/ب/رو از دست آقای جانگ گرفت که از پشت بریزه رو لباس ا.ت که تهیونگ پشت سر ا.ت وایمیسته و م/ش/ر/و/با میریزن پشت کت تهیونگ)
*از زبان ا.ت
داشتم میرفتم که متوجه نگاه های تعجب برانگیز هم شدم و چیزی رو شنیدم
برگشتم که ببینم چی شده یه پسره رو
رو به رو م دیدم
سرمو آوردم بالا
چ...چی؟!!!!
زمان حال
؟: هی اونجا رو نگاه کنید...اون ا.ت نیست؟
،چرا خودشه
؟:ولی اون که هیچوقت پاشو توی این مهمونیا نمیذاشت
،میگن خود آقای جانگ شخصا دعوتش کرده
*از زبان ا.ت
لیوان م.....ش.....ر.....و......ب رو توی دستم میچرخوندم
همه داشتن به من نگاه میکردن...اولین باریه که دعوت اینجوری مهمونیای به ظاهر کاریه آقای جانگ رو قبول میکنم
همیشه حالم ازش بهم میخورد
ولی الان مجبورم...امشب زیر سوال میرم ولی بخاطر جی هون مجبورم(جی هون پسرشه که ۵ سالشه)
از جام بلند شدم و به سمت آقای جانگ
+آقای جانگ(لیوانو گرفتم سمتش)
٪خانم کیم(لبخند)
لیوانامونو زدیم بهم و اون سرشو آورد نزدیک گوشم
٪خودت خوب میدونی اگه امشب جلوی همه اونکاری رو که میخوام نکنی چی میشه(پوزخند)
سرمو بردم نزدیک گوشش و گفتم
+مطمئنی با این کاری که من میکنم باعث نمیشه خانومت برای همیشه از مال اموال خودش محرومت کنه؟...مجبوریم از کف خیابون جمت کنیم ها
اینو بهش گفتم عادی وایستادم و بهش لبخند زدم
آروم با لبخند بهم گفت
٪این فضولیا به تو نیومده...نذار کاری کنم که دوباره همه یادشون بیاد تو یه پسر بچه داری
+الانشم همه میدونن و من ازش خجالت نمیکشم
٪معلوم نیست این بچه حاصل کدوم یکی از ه...ر....ز....ه بازیات با کیه
+جانگ هی!...از حدت فراتر نرو
بهش لبخند زدم و رفتم یه دوری بزنم
بعد ده دقیقه برگشتم کنار آقای جانگ
داشت درباره کار باهام حرف میزد
تحمل کردنش واقعن سخت بود
دوست داشتم با یه مشت آبدار مهمونش کنم
عوضی آشغال
موقع حرف زدن به پاش اشاره کرد و نشستم روی پاش
نمیدونستم این کار براش چه نفعی داره به هر حال مجبور بودم
نشستم روی پاش و دستمو گذاشتم روی شونه ش و آروم گفتم
+راضی شدی؟
٪عالی بود عزیزم
+دهنتو ببند
از روی پاش بلند شدم ولی هنوز رو به روش بودم
همه داشتن با تعجب به ما نگاه میکردن
که یه لیوان م/ش/ر/و/ب خالی شد روی موهام
چرخیدم و دیدم زنشه
&چطوری به خودت جرئت میدی در مقابل این همه آدم شوهر منو اغوا کنی؟
نیم نگاهی به اون عوضی انداختم که داشت لبخند میزد
+معذرت میخوام خانم جانگ منظوری نداشتم
اون میخواست منو جلوی همه خراب کنه
خواستم برم که دستمو گرفت
دستمو به زور از توی دست زنش کشیدم بیرون و داشتم میرفتم
*از زبان تهیونگ
تمام مدت داشتم این اتفاقا رو میدیدم
معلوم نیست تا حالا مخ چندتا مرد رو زده همه که همینو میگن
کاش میتونستم از توی خاطراتم پاکش کنم
اون منو خام خودش کرد
کاش هیچوقت ندیده بودمش که عاشقش شم
رفتم نزدیکشون ایستادم
(خب دوستان الان یه چی بگم پشمامون فر بخوره اون زنه این لیوان م/ش/ر/و/ب رو خالی کرد رو سر ا.ت و بخاطر اینکه ا.ت بدون اینکه بهش جوابی بده و دستشو به زور از توی دستش کشید اون زنه هم لیوان م/ش/ر/و/ب/رو از دست آقای جانگ گرفت که از پشت بریزه رو لباس ا.ت که تهیونگ پشت سر ا.ت وایمیسته و م/ش/ر/و/با میریزن پشت کت تهیونگ)
*از زبان ا.ت
داشتم میرفتم که متوجه نگاه های تعجب برانگیز هم شدم و چیزی رو شنیدم
برگشتم که ببینم چی شده یه پسره رو
رو به رو م دیدم
سرمو آوردم بالا
چ...چی؟!!!!
۴.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.