ارباب سختگیر!
part ½
کمرمو گرفتو منو به خودش نزدیک کرد.
میخاستم ازش جدا شم که با کاری که انجام داد با تعجب بهش خیره شدم.
روی تخت پرتم کرد و نزدیک ک نزدیک تر میومد!
کوک همش میومد جلوتر ولی من عقب ار میزرفتم تا جایی که به تاج تخت برخورد کردم.
نیشخندشو واضح میتونستی ببینی!
به سمتم اومد و کنارم دراز کشید و دستشو دور کمرم حلقه کرد.
چی...
چرا اینطوری شد؟
کوک:هنوز برای این کارا زوده بیب!
هفته دیگه عروسیمونه!
و تو دیگه نمیتونی از اون فرار کنی و نگاه شیطانی کرد!
ضربه آرومی به بازوش زدمو گفتم:عروسی چی؟
اصن از چه کاری فرار کنم؟🙄
خنده تو گلویی کرد و حلقه دستاشو دورم محکمتر کرد!
کوک:ای شیطون!
همون هفته بعد خودت میفهمی!
ادامه دارد......
کمرمو گرفتو منو به خودش نزدیک کرد.
میخاستم ازش جدا شم که با کاری که انجام داد با تعجب بهش خیره شدم.
روی تخت پرتم کرد و نزدیک ک نزدیک تر میومد!
کوک همش میومد جلوتر ولی من عقب ار میزرفتم تا جایی که به تاج تخت برخورد کردم.
نیشخندشو واضح میتونستی ببینی!
به سمتم اومد و کنارم دراز کشید و دستشو دور کمرم حلقه کرد.
چی...
چرا اینطوری شد؟
کوک:هنوز برای این کارا زوده بیب!
هفته دیگه عروسیمونه!
و تو دیگه نمیتونی از اون فرار کنی و نگاه شیطانی کرد!
ضربه آرومی به بازوش زدمو گفتم:عروسی چی؟
اصن از چه کاری فرار کنم؟🙄
خنده تو گلویی کرد و حلقه دستاشو دورم محکمتر کرد!
کوک:ای شیطون!
همون هفته بعد خودت میفهمی!
ادامه دارد......
۲۱.۲k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.