fake
پرش زمانی به سه هفته بعد
ا/ت ویو
امروز قرار بود ته بیاد خواستگاریم حقیقتا استرس کل وجودمو گرفته میترسم بابام مخالفت کنه تو همین فکرا بودم که زنگ در خورد
ته ویو
امروز قرار بود برم خواستگاری ا/ت پس خوشگل ترین لباسی که داشتم و پوشیدم و عطر همیشگیم و زدمو رفتم سمت خونشون و در زدم
راوی
ا/ت درو برای ته و باباش باز کرد بابای ته و بابای ا/ت تا همو دیدن به هم یه چشمک زدن(چون از اولش میخواستن که این دوتا باهم ازدواج کنن)
ته و باباش رو مبل نشستن ا/ت هم کنار باباش نشست مشغول صحبت شدن که یهو...
پ.ا:به نظرم جوونا برن تو اتاق و صحبتاشون و بکنن
ا/ت و ته به سمت اتاق رفتن تا باهم صحبت کنن
ته:اینجا اتاقته؟
ا/ت:آره بده؟
ته:نه خیلی خوشگله خوشم اومد
ا/ت:خوشحالم خوشت اومده راستی من آرت نپرسیدم چند سالته
ته:من ۳۰ سالمه و تو؟
ا/ت:واقعا؟خیلی از من بزرگتری
ته:سن فقط یه عدده بیب تو چند سالته مگه؟
ا/ت:۲۰ سال
ته:اووووو همش ده ساله دیگه گفتم الان میگی من ۱۰ سالمه
ا/ت:تهههههه(داد سلیطه طور)
ته:باشه باشه
.................
پ.ا:آههه بالاخره این دوتا باهم ازدواج کردن
پ.ت:آره ولی من نگرانم
پ.ا:نگران چی؟
پ.ت:دختر عمه ته ته رو دوست داره و اگه بفهمه ما ته رو دادیم به ا/ت خیلی عصبی میشه
پ.ا:به درک مثل اینکه یادت رفته ها هم ته خیلی قدرتمنده هم ا/ت هیچ اتفاقی واسشون......
ا/ت:ما اومدیمممممم
پ.ت:خوب به نتیجه رسیدین
ته:ما خیلی وقته به نتیجه رسیدیم پدر جان
پ.ا:پس آخر این هفته عروسی میگیریم
ا/ت:خیلی زود نیست
ته:نه اتفاقا خیلیم دیره
ا/ت ویو
امروز قرار بود ته بیاد خواستگاریم حقیقتا استرس کل وجودمو گرفته میترسم بابام مخالفت کنه تو همین فکرا بودم که زنگ در خورد
ته ویو
امروز قرار بود برم خواستگاری ا/ت پس خوشگل ترین لباسی که داشتم و پوشیدم و عطر همیشگیم و زدمو رفتم سمت خونشون و در زدم
راوی
ا/ت درو برای ته و باباش باز کرد بابای ته و بابای ا/ت تا همو دیدن به هم یه چشمک زدن(چون از اولش میخواستن که این دوتا باهم ازدواج کنن)
ته و باباش رو مبل نشستن ا/ت هم کنار باباش نشست مشغول صحبت شدن که یهو...
پ.ا:به نظرم جوونا برن تو اتاق و صحبتاشون و بکنن
ا/ت و ته به سمت اتاق رفتن تا باهم صحبت کنن
ته:اینجا اتاقته؟
ا/ت:آره بده؟
ته:نه خیلی خوشگله خوشم اومد
ا/ت:خوشحالم خوشت اومده راستی من آرت نپرسیدم چند سالته
ته:من ۳۰ سالمه و تو؟
ا/ت:واقعا؟خیلی از من بزرگتری
ته:سن فقط یه عدده بیب تو چند سالته مگه؟
ا/ت:۲۰ سال
ته:اووووو همش ده ساله دیگه گفتم الان میگی من ۱۰ سالمه
ا/ت:تهههههه(داد سلیطه طور)
ته:باشه باشه
.................
پ.ا:آههه بالاخره این دوتا باهم ازدواج کردن
پ.ت:آره ولی من نگرانم
پ.ا:نگران چی؟
پ.ت:دختر عمه ته ته رو دوست داره و اگه بفهمه ما ته رو دادیم به ا/ت خیلی عصبی میشه
پ.ا:به درک مثل اینکه یادت رفته ها هم ته خیلی قدرتمنده هم ا/ت هیچ اتفاقی واسشون......
ا/ت:ما اومدیمممممم
پ.ت:خوب به نتیجه رسیدین
ته:ما خیلی وقته به نتیجه رسیدیم پدر جان
پ.ا:پس آخر این هفته عروسی میگیریم
ا/ت:خیلی زود نیست
ته:نه اتفاقا خیلیم دیره
۱۱.۶k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.