فیک کوک (ناخواسته)پارت۱۴
۲ماه بعد
از زبان ا/ت
تازه دو ماه از رییس شدنم میگذره که جونگ کوک تحت فشار گذاشتَتَم که با شرکتش قرارداد امضا کنم
توی فکر بودم که چطوری این مشکل رو حل کنم
دره اتاق زده شد گفتم : بفرمایید ، آقای هو بود وکیل شرکت تزییم کرد و نشست.. گفتم : آقای هو نگران به نظر میاین چیزی شده ؟
گفت : خانم ا/ت بازار بورس روی سهام های ما مشکلی پیدا کرده.
نه دوباره یه مشکل جدید😩
گفتم : چیشده..چه مشکلی ؟ سرش رو پایین انداخت و گفت : ارزش سهام ها داره میاد پایین اینطوری هیچ شریکی برامون باقی نمی مونه
دستم رو گذاشتم روی سرم و گفتم : شرکت جئون عامل اصلی همه اینا
وکیل هو گفت : خانم اونا با پول زیادی دارن همه سهام ها رو میخرن اینطوری نمیشه باهاشون همکاری کنید
بی برو برگرد گفتم : نه هیچوقت باهاشون معامله نمیکنم باید فکر کنم ببینم چی میشه لطفاً بازم اگر چیزی شد منو خبردار کنید
بلند شد و رفت بیرون...چیکار کنم چطوری درستش کنم... باید با جونگ کوک صحبت کنم هرچی بادا باد
کتم رو برداشتم با سوییچ ماشینم از اتاق خارج شدم همه با غضب نگام میکردن...
بعده ۲۰ دقیقه رانندگی رسیدم شرکتش وقتی رفتم تو همه منو میشناختن.. رفتم سمته منشیش و گفتم : من اومدم جونگ کوک رو ببینم
نگام کرد و گفت : خانم کیم ایشون الان نیستن
پس کدوم گوریه..
این بخش از شرکت خالی بود یعنی فقط منشی و دفتره جونگ کوک بود گفتم : پس کجاست وای خدا چرا اینقدر حرصم میده هر موقع دنبالشم نیست هر موقع نمیخوامش هست چرا اینقدر روی اعصابم پیاده روی میکنه
منشی یهو بلند شد و تزییم کرد..حتما پشتمه برگشتم سمتش با لبخند و دست به سینه نگام میکرد منشی گفت : جناب جئون خانم کیم اومدن با شما حرف بزنن
جونگ کوک گفت : بله میبینم..
به منشی گفت : خانم مینا لطفاً ما رو تنها بزارید
منشی رفت الان جز ما کسی نبود گفت : خب میشنوم
چشمام رو بستم نفس عمیق کشیدم و گفتم : چرا سهام ها رو با قیمت های بالا میخری..نکنه میخوای ورشکستم کنی؟
گفت : تا موقعی که باهام قرارداد نبندی همینه
رفتم جلوتر و گفتم : یعنی چی آخه ؟
حواسم نبود فاصلم فقط میلی متری فقط اعصبانی بودم.
اومد نزدیکم بازم نزدیک نزدیکتر که خوردم به دیوار...دستاش رو گذاشت دو طرفم گفتم : دیوونه شدی اگه یکی ببینه واسمون مشکل میشه
دیدم نه به حرفم توجه نمیکنه گفتم : هی جئون با تواَم..خودت خواستی با زانوم زدم به شکمش همین که دولا شد فرار کردم از اونجا خارج شدم عجب آدمیه ها.
حتما میخواد سره این کارم هم قیمت ها رو ۳برابر کنه.
دیگه میخوام بمیرم ۲ ماه صبح و شب کار میکنم آخرشم این...حس کردم یکی داره تعقیبم میکنه..از آینه به پشت نگاه کردم..این کیه یه ماشین سیاه که رانندش دهنش رو با ماسک پوشونده کلاه سیاهم گذاشته..
از یه راه دیگه رفتم تا شاید گُمَم کنه اما همینطوری پشتم میومد..چی میخواد از جونم وقتی متوجه شدم دیدمش چرخید و از یه طرف دیگه رفت.. آخ خدارو شکر رد شد اصلا شاید دنبال من نبوده..
از زبان ا/ت
تازه دو ماه از رییس شدنم میگذره که جونگ کوک تحت فشار گذاشتَتَم که با شرکتش قرارداد امضا کنم
توی فکر بودم که چطوری این مشکل رو حل کنم
دره اتاق زده شد گفتم : بفرمایید ، آقای هو بود وکیل شرکت تزییم کرد و نشست.. گفتم : آقای هو نگران به نظر میاین چیزی شده ؟
گفت : خانم ا/ت بازار بورس روی سهام های ما مشکلی پیدا کرده.
نه دوباره یه مشکل جدید😩
گفتم : چیشده..چه مشکلی ؟ سرش رو پایین انداخت و گفت : ارزش سهام ها داره میاد پایین اینطوری هیچ شریکی برامون باقی نمی مونه
دستم رو گذاشتم روی سرم و گفتم : شرکت جئون عامل اصلی همه اینا
وکیل هو گفت : خانم اونا با پول زیادی دارن همه سهام ها رو میخرن اینطوری نمیشه باهاشون همکاری کنید
بی برو برگرد گفتم : نه هیچوقت باهاشون معامله نمیکنم باید فکر کنم ببینم چی میشه لطفاً بازم اگر چیزی شد منو خبردار کنید
بلند شد و رفت بیرون...چیکار کنم چطوری درستش کنم... باید با جونگ کوک صحبت کنم هرچی بادا باد
کتم رو برداشتم با سوییچ ماشینم از اتاق خارج شدم همه با غضب نگام میکردن...
بعده ۲۰ دقیقه رانندگی رسیدم شرکتش وقتی رفتم تو همه منو میشناختن.. رفتم سمته منشیش و گفتم : من اومدم جونگ کوک رو ببینم
نگام کرد و گفت : خانم کیم ایشون الان نیستن
پس کدوم گوریه..
این بخش از شرکت خالی بود یعنی فقط منشی و دفتره جونگ کوک بود گفتم : پس کجاست وای خدا چرا اینقدر حرصم میده هر موقع دنبالشم نیست هر موقع نمیخوامش هست چرا اینقدر روی اعصابم پیاده روی میکنه
منشی یهو بلند شد و تزییم کرد..حتما پشتمه برگشتم سمتش با لبخند و دست به سینه نگام میکرد منشی گفت : جناب جئون خانم کیم اومدن با شما حرف بزنن
جونگ کوک گفت : بله میبینم..
به منشی گفت : خانم مینا لطفاً ما رو تنها بزارید
منشی رفت الان جز ما کسی نبود گفت : خب میشنوم
چشمام رو بستم نفس عمیق کشیدم و گفتم : چرا سهام ها رو با قیمت های بالا میخری..نکنه میخوای ورشکستم کنی؟
گفت : تا موقعی که باهام قرارداد نبندی همینه
رفتم جلوتر و گفتم : یعنی چی آخه ؟
حواسم نبود فاصلم فقط میلی متری فقط اعصبانی بودم.
اومد نزدیکم بازم نزدیک نزدیکتر که خوردم به دیوار...دستاش رو گذاشت دو طرفم گفتم : دیوونه شدی اگه یکی ببینه واسمون مشکل میشه
دیدم نه به حرفم توجه نمیکنه گفتم : هی جئون با تواَم..خودت خواستی با زانوم زدم به شکمش همین که دولا شد فرار کردم از اونجا خارج شدم عجب آدمیه ها.
حتما میخواد سره این کارم هم قیمت ها رو ۳برابر کنه.
دیگه میخوام بمیرم ۲ ماه صبح و شب کار میکنم آخرشم این...حس کردم یکی داره تعقیبم میکنه..از آینه به پشت نگاه کردم..این کیه یه ماشین سیاه که رانندش دهنش رو با ماسک پوشونده کلاه سیاهم گذاشته..
از یه راه دیگه رفتم تا شاید گُمَم کنه اما همینطوری پشتم میومد..چی میخواد از جونم وقتی متوجه شدم دیدمش چرخید و از یه طرف دیگه رفت.. آخ خدارو شکر رد شد اصلا شاید دنبال من نبوده..
۱۲۰.۰k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.