➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑⁸³

پشتم بستم دکتر روبه روم وایساد
_خب خانم هان درسته؟
_بله
_یه خبر بد و یه خبر خوب دارم خانم متاهلن یا مجرد؟
نمیدونستم باید چی بگم
_متاهل
_خب ایشون ضربه ای چیزی به سرشون خورده؟یااا...یه شوک بزرگ؟
نمیدونستم باز باید چی تحویل بدم بش
_اصا شما چیکارشین؟
_هم...همسرش
_خب من واقعا متاسفم ولی خانمتون یه مریضی روانی دارن که منجلب توهمات و دیدن چیزایی که اصا نیستنه
_درمان داره؟
_نمیدونم بستگی به همسرتون داره میتونم بگم که خوشبختانه این مریضی به ندرت خودش رو نشون میده ...
_چطور اروم میشه ؟
_با یه شوک دیگه...خب این خبر بد ‌...
_میشه یکم زودتر بگین؟اون تنهاست
_ایشون باردارن بخاطر مریضیش باید خیلی مراقبش باشید اگه این بچه اشون سقط بشه امکان اینکه دیگه بچه دار نشه صد از صد درصده و حتی ممکنه خودشونم از دست بدیم
(از زبان میا)
اینجا بیمارستانه؟چرا من تو بیمارستانم؟
یهو سوبین وارد شد اومد و جلوم نشست
_میتونی مرخص شی
_مگه ... چی شده ؟
_بریم خونه برات توضیح میدم