پارت 7 I love you بزن بریمممم
ویو ا/ت
داشتم میرفتم بشینم ماشین که یهو جیمین خواست دستمو بگیره ولی داداش زنگ زد و جیمین ولم کرد رفتم نشستم با اخم و عصبانی نگاهم میکرد که تو تلفن با داداش حرف میزدیم
تلفن
ا/ت : سلام داداشیییی
جی هیون: سلام خواهر عزیزممم
ا/ت: داداش الان میام تو فرودگاه
جی هیون: باشه منم دارم ساکمو بر میدارم زود باشین
ا/ت: باشه بای
جی هیون: بای
پایان صحبت با تلفن
برگشتم سمت جیمین جلو رو میدید و اخماش تو هم بود گفتم
ا/ت: جیمین بریم؟
جیمین بدون حرفی راه افتاد رفتیم فرودگاه تو ماشین هیچ حرفی نشد
رفتم تو فرودگاه منتظر داداش جی هیون بودم و جیمین هم پیشم بود جی هیون رو دیدم داشت بهم دست تکون میداد منم بهش دست تکون دادم و دویدم سمتش و بغلش کردم اونم بغلم کرد و گفتم
ا/ت: سلام داداشییییییی
جی هیون:آخ آخ چقدر سنگین شدی تو دختر کمرم شکست
ا/ت از جی هیون فاصله گرفت و گفت
ا/ت: پس دیگه باهات حرف نمیزنم دستامو به حالت قهر گرفتم و صورتمو مچاله کردم که مثلاً قهر هستم جی هیون اومد سمتم و منو بغل کرد اول پسش زدم ولی بعدش خودمم بغلش کردم
جی هیون: باشه بابا قهر نکن
ا/ت: اینبار بخشیدم دیگه تکرار نشه
جی هیون: باشه بابا وایسا ببینم اون کیه باهاش اومده بودی؟
جیمین که شاهد دلبری های ا/ت شده بود رفت پیششون
ا/ت: خب... چیزه... داداش اون...
ا/ داشت حرف میزد که جیمین گفت
جیمین: دوست پسرشم
جی هیون برگشت سمت ا/ت و گفت
جی هیون: ا/ت این چی میگه؟ یعنی چی دوست پسرش
ا/ت: وایسا همه چیز رو برات توضیح میدم ا/ت همه چیز رو براش توضیح داد (منحرف های قشنگم اون چیزی که فکر میکنید نه در مورد باباش و بابای جیمین🗿)
جی هیون: آها ولی جیمین اگه ا/ت نخواستت زورش نمیکنی وگرنه...
جیمین پرید وسط حرفش و گفت
جیمین: چنین چیزی نمیشه
جی هیون: با گذر زمان میبینیم...
ا/ت: خب داداش بریم؟ راستی بابا و بابای جیمین رفتن مسافرت و منم امروز شب رو میرم پیش جیهوپ و لیسا
جی هیون: آها پس باشه به جیهوپ سلام برسون مخصوصاً به لیسا
ا/ت: چرا باید سلام لیسا مخصوص باشه؟
جی هیون: خب... چیزه... خب..
موضوع رو عوض کرد و گفت
جی هیون: خب تو با جیمین برو من احتمالا امروز برم یه جای دیگه فعلا بای
اینو گفت و دوید رفت منم با جیمین تنها موندم اخماش تو هم بود و گفت سوار شو رفتم سوار شدم تند میروند گفتم
خونه جیهوپ که این طرف...
داشتم حرف میزدم که گفت
جیمین: خفه شو(با داد)
ا/ت: ک... کجا میریم جیمین؟
جیمین: گفته بودم لباسو عوضش کن ولی نکردی میریم سراغ تنبیهت
ا/ت ویو
خیلی ترسیده بودم رسیدیم خونه دستمو گرفت و پشت سرش کشیدم تو اتاقش (خونه جیمین ولی تنهایی زندگی میکنه)
کوبوندم تو دیوار و....
اسمات بیاد پی وی
در خماری بمانید 🤣🗿
داشتم میرفتم بشینم ماشین که یهو جیمین خواست دستمو بگیره ولی داداش زنگ زد و جیمین ولم کرد رفتم نشستم با اخم و عصبانی نگاهم میکرد که تو تلفن با داداش حرف میزدیم
تلفن
ا/ت : سلام داداشیییی
جی هیون: سلام خواهر عزیزممم
ا/ت: داداش الان میام تو فرودگاه
جی هیون: باشه منم دارم ساکمو بر میدارم زود باشین
ا/ت: باشه بای
جی هیون: بای
پایان صحبت با تلفن
برگشتم سمت جیمین جلو رو میدید و اخماش تو هم بود گفتم
ا/ت: جیمین بریم؟
جیمین بدون حرفی راه افتاد رفتیم فرودگاه تو ماشین هیچ حرفی نشد
رفتم تو فرودگاه منتظر داداش جی هیون بودم و جیمین هم پیشم بود جی هیون رو دیدم داشت بهم دست تکون میداد منم بهش دست تکون دادم و دویدم سمتش و بغلش کردم اونم بغلم کرد و گفتم
ا/ت: سلام داداشییییییی
جی هیون:آخ آخ چقدر سنگین شدی تو دختر کمرم شکست
ا/ت از جی هیون فاصله گرفت و گفت
ا/ت: پس دیگه باهات حرف نمیزنم دستامو به حالت قهر گرفتم و صورتمو مچاله کردم که مثلاً قهر هستم جی هیون اومد سمتم و منو بغل کرد اول پسش زدم ولی بعدش خودمم بغلش کردم
جی هیون: باشه بابا قهر نکن
ا/ت: اینبار بخشیدم دیگه تکرار نشه
جی هیون: باشه بابا وایسا ببینم اون کیه باهاش اومده بودی؟
جیمین که شاهد دلبری های ا/ت شده بود رفت پیششون
ا/ت: خب... چیزه... داداش اون...
ا/ داشت حرف میزد که جیمین گفت
جیمین: دوست پسرشم
جی هیون برگشت سمت ا/ت و گفت
جی هیون: ا/ت این چی میگه؟ یعنی چی دوست پسرش
ا/ت: وایسا همه چیز رو برات توضیح میدم ا/ت همه چیز رو براش توضیح داد (منحرف های قشنگم اون چیزی که فکر میکنید نه در مورد باباش و بابای جیمین🗿)
جی هیون: آها ولی جیمین اگه ا/ت نخواستت زورش نمیکنی وگرنه...
جیمین پرید وسط حرفش و گفت
جیمین: چنین چیزی نمیشه
جی هیون: با گذر زمان میبینیم...
ا/ت: خب داداش بریم؟ راستی بابا و بابای جیمین رفتن مسافرت و منم امروز شب رو میرم پیش جیهوپ و لیسا
جی هیون: آها پس باشه به جیهوپ سلام برسون مخصوصاً به لیسا
ا/ت: چرا باید سلام لیسا مخصوص باشه؟
جی هیون: خب... چیزه... خب..
موضوع رو عوض کرد و گفت
جی هیون: خب تو با جیمین برو من احتمالا امروز برم یه جای دیگه فعلا بای
اینو گفت و دوید رفت منم با جیمین تنها موندم اخماش تو هم بود و گفت سوار شو رفتم سوار شدم تند میروند گفتم
خونه جیهوپ که این طرف...
داشتم حرف میزدم که گفت
جیمین: خفه شو(با داد)
ا/ت: ک... کجا میریم جیمین؟
جیمین: گفته بودم لباسو عوضش کن ولی نکردی میریم سراغ تنبیهت
ا/ت ویو
خیلی ترسیده بودم رسیدیم خونه دستمو گرفت و پشت سرش کشیدم تو اتاقش (خونه جیمین ولی تنهایی زندگی میکنه)
کوبوندم تو دیوار و....
اسمات بیاد پی وی
در خماری بمانید 🤣🗿
۲۱۱.۱k
۱۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.