نقاب دار مشکی
ʙʟᴀᴄᴋ ᴍᴀꜱᴋᴇᴅ
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ⁸)
ات: من.... من.... من فقط میخوام هر دوتاتون کنارم باشید مثل داداش..... نمیخوام کسی عاشقم باشه...... اینارو میخوام به یونگی هم بگم..... ولی اول به تو گفتم...... اگه دوسم داری خواهش میکنم ازتون منو خواهر بدونید..... دوسم داشته باشید ولی به عنوان خواهر..... خواهش میکنم ازتون......
جیمین: ات.... ولی.....
ات: هیشش..... ( انگشتشو میزاره رو لبای جیمین)
ات: بهم بگو که هنوزم سر قولت هستی....؟
جیمین: ات با من اینکارو نکن.....
ات: بگوووو..... بگووو که هستی.....
جیمین: نمیتونم لعنتییییی...... من عاشقتم..... نمیتونمممم.......
ات: اگه هم تو هم یونگی اینکارارو تمومش نکنید میزارم میرم و پشت سرم هم نگاه نمیکنم بلکه راحتر فراموش کنید...... ( با یکم داد)
یونگی: نههههه......
ات و جیمین: یونگی؟!....
یونگی ویو
از دستشویی که اومدم دیدم ات و جیمین نیستن..... همه جا رو گشتم ولی نبودن و رفتم حیاط که دیدم هر دوتاشون نشستن رو نیمکت.... فضولیم گل کرد و رفتم فال گوش وایستادم و تموم حرفاشونو شنیدم.....
.....
ات: خب بهتر یونگی توعم شنیدی..... حالا هر جفتتون بیاید بهم قول بدید..... ( سر پا وای میسته و یهو سرش گیج میره)
جیمین: ات..... خوبی؟.....
ات: سرم گیج میره.....
یونگی: ات بیا ببرمت تو حالت خوب نیست
ات: من خوبم..... 3 ماه بهتون مهلت میدم که اون عشقی که به وجود اومده رو از بین ببرید.....
( میره داخل)
یونگی: لعنتی..... اگه تو بهش اینطوری نمیگفتی شاید هیچ وقت همچین حرفی نمیزد.....!!!.... ( داد)
جیمین: ببخشید دیگه باید از تو اجازه میگرفتم حتما اره؟!..... تو بر چی اصلا فال گوش وایستادی و تموم حرفامونو شنیدی؟!.... ( داد)
یونگی: چون من عاشق اتم و اون برای منه نمیزارم کسی از من بگیرتش..... ( داد)
جیمین: عه نه بابا مگه عروسکه که برای تو باشه؟!..... ات حق انتخاب داره پس فعلا هیچکدوم نمیتونیم حرفی بزنیم چون هنوز کلید واقعی هر دوتامون پیدا نشده که ات باید اینکارو انجام بده....( داد)
یونگی: اون گفت هیچ کدوم...... تو کاری کردی هر دوتامون پوچ بشیم در ضمنی که باید فقط یه نفر پوچ میشد..... ( داد)
جیمین: تمومش کن..... بسه..... داد نزن.... منم عاشق اتم...... چطور تو حق داری ببوسیش ولی من حق ندارم عشقمو بهش اعتراف کنم؟!....
یونگی: چ... چی گفتی؟!....
( دوستان ارام باشید اون شخصی که با ماشین اون شب ات و جیمین رو تعقیب کرده بود جیمین نبوده و الان میفهمید که جیمین از کجا میدونه😅)
ادامه اش تو کامنتا
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ⁸)
ات: من.... من.... من فقط میخوام هر دوتاتون کنارم باشید مثل داداش..... نمیخوام کسی عاشقم باشه...... اینارو میخوام به یونگی هم بگم..... ولی اول به تو گفتم...... اگه دوسم داری خواهش میکنم ازتون منو خواهر بدونید..... دوسم داشته باشید ولی به عنوان خواهر..... خواهش میکنم ازتون......
جیمین: ات.... ولی.....
ات: هیشش..... ( انگشتشو میزاره رو لبای جیمین)
ات: بهم بگو که هنوزم سر قولت هستی....؟
جیمین: ات با من اینکارو نکن.....
ات: بگوووو..... بگووو که هستی.....
جیمین: نمیتونم لعنتییییی...... من عاشقتم..... نمیتونمممم.......
ات: اگه هم تو هم یونگی اینکارارو تمومش نکنید میزارم میرم و پشت سرم هم نگاه نمیکنم بلکه راحتر فراموش کنید...... ( با یکم داد)
یونگی: نههههه......
ات و جیمین: یونگی؟!....
یونگی ویو
از دستشویی که اومدم دیدم ات و جیمین نیستن..... همه جا رو گشتم ولی نبودن و رفتم حیاط که دیدم هر دوتاشون نشستن رو نیمکت.... فضولیم گل کرد و رفتم فال گوش وایستادم و تموم حرفاشونو شنیدم.....
.....
ات: خب بهتر یونگی توعم شنیدی..... حالا هر جفتتون بیاید بهم قول بدید..... ( سر پا وای میسته و یهو سرش گیج میره)
جیمین: ات..... خوبی؟.....
ات: سرم گیج میره.....
یونگی: ات بیا ببرمت تو حالت خوب نیست
ات: من خوبم..... 3 ماه بهتون مهلت میدم که اون عشقی که به وجود اومده رو از بین ببرید.....
( میره داخل)
یونگی: لعنتی..... اگه تو بهش اینطوری نمیگفتی شاید هیچ وقت همچین حرفی نمیزد.....!!!.... ( داد)
جیمین: ببخشید دیگه باید از تو اجازه میگرفتم حتما اره؟!..... تو بر چی اصلا فال گوش وایستادی و تموم حرفامونو شنیدی؟!.... ( داد)
یونگی: چون من عاشق اتم و اون برای منه نمیزارم کسی از من بگیرتش..... ( داد)
جیمین: عه نه بابا مگه عروسکه که برای تو باشه؟!..... ات حق انتخاب داره پس فعلا هیچکدوم نمیتونیم حرفی بزنیم چون هنوز کلید واقعی هر دوتامون پیدا نشده که ات باید اینکارو انجام بده....( داد)
یونگی: اون گفت هیچ کدوم...... تو کاری کردی هر دوتامون پوچ بشیم در ضمنی که باید فقط یه نفر پوچ میشد..... ( داد)
جیمین: تمومش کن..... بسه..... داد نزن.... منم عاشق اتم...... چطور تو حق داری ببوسیش ولی من حق ندارم عشقمو بهش اعتراف کنم؟!....
یونگی: چ... چی گفتی؟!....
( دوستان ارام باشید اون شخصی که با ماشین اون شب ات و جیمین رو تعقیب کرده بود جیمین نبوده و الان میفهمید که جیمین از کجا میدونه😅)
ادامه اش تو کامنتا
۶.۱k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.