پارت 104
معلومه که میتونم!
- اوکی پس با من بیا.
#راوی
چه آسان متوجه نشدند که یک فرد جاسوس در میانشان جای دارد. بعد
از رفتن رادان و امیر فرد وارد دستشویی شد و شماره ماهان را گرفت:
- بگو.
- قربان متاسفانه ردیابیتون کردن، دارن میان.
- لعنتی! باید االن خبر بدی؟
- شرمنده نشد.
- باشه ولی هر چی شد، زودتر بگو!
- حتما.ً
و قطع کرد.
سوجون سریع رو به افرادش گفت:
سوجون دارن میان همه جمع کنیم بریم.
ــآقا دختره رو چهکار کنیم؟
سوجون: بخوریمش! خب برو خودم میارمش دیگه!
بادیگارد که رفت، سوجون به سمت ت بیهوش رفت و او را به بغل
گرفت و با خنده گفت:
سوجون: چه سنگینی عشقم.
و تند به سمت در انباری رفت.
همه سوار شدن و تنها سوجون و ت مانده بودند، که سوجون ت را در
عقب ماشین قرار داد، به سمت در انباری رفت، درش را چفت کرد و
سریع سوار شد. ماشین حرکت کرد که سوجون با خنده شیطانی گفت:
سوجون: بچرخ تا بچرخیم پارک جیمین.
در آن سو بعد از چند دقیقه پلیسها میرسند. سریع و حساس محل را
میگردند اما آب پاکی بر دستشان میشود.
ـــ فرماندهاینجا خالیه!
شوگا داد میکشد:
شوگا: یعنی چی؟ درست بگردین.
- اوکی پس با من بیا.
#راوی
چه آسان متوجه نشدند که یک فرد جاسوس در میانشان جای دارد. بعد
از رفتن رادان و امیر فرد وارد دستشویی شد و شماره ماهان را گرفت:
- بگو.
- قربان متاسفانه ردیابیتون کردن، دارن میان.
- لعنتی! باید االن خبر بدی؟
- شرمنده نشد.
- باشه ولی هر چی شد، زودتر بگو!
- حتما.ً
و قطع کرد.
سوجون سریع رو به افرادش گفت:
سوجون دارن میان همه جمع کنیم بریم.
ــآقا دختره رو چهکار کنیم؟
سوجون: بخوریمش! خب برو خودم میارمش دیگه!
بادیگارد که رفت، سوجون به سمت ت بیهوش رفت و او را به بغل
گرفت و با خنده گفت:
سوجون: چه سنگینی عشقم.
و تند به سمت در انباری رفت.
همه سوار شدن و تنها سوجون و ت مانده بودند، که سوجون ت را در
عقب ماشین قرار داد، به سمت در انباری رفت، درش را چفت کرد و
سریع سوار شد. ماشین حرکت کرد که سوجون با خنده شیطانی گفت:
سوجون: بچرخ تا بچرخیم پارک جیمین.
در آن سو بعد از چند دقیقه پلیسها میرسند. سریع و حساس محل را
میگردند اما آب پاکی بر دستشان میشود.
ـــ فرماندهاینجا خالیه!
شوگا داد میکشد:
شوگا: یعنی چی؟ درست بگردین.
۴.۱k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.