«رییس من» pr 27
«رییس من» pr 27
هیون عشقش رو حالا جلوی چشماش از دست داده بود...به خودش لعنت میفرستاد....انگار که پشیمون ترین آدم جهانه...دوست داشت دوباره کنار ا.ت باشه...از طرفی هم ا.ت رسید خونه و رفت لباس هاش رو عوض کرد و روی تخت خودش رو انداخت...عشقش رفته بود...عشقی که حامی و پشتیبانش بود....عشقی که خنده و گریه رو پیش هم گذروندن....ا.ت دیوونه شده بود...هیون هرکاری میکرد که به ا.ت زنگ بزنه اما ا.ت شمارش رو وقتی که هیون رفت عوض کرد...آخرش هیچ راهی براش نمونده بود...آدرس خونه ی ا.ت رو گرفت و سریع با سرعت نور راه افتاد
از دید ا.ت:
خیلی خسته بودم و از حرفی که چند ساعت قبل زدم پشیمونم...یهو زنگ خونه به صدا دراومد...یعنی کی نصف شب اومده؟بارون شدید میبارید...رفتم و در رو باز کردم
ا.ت:ه..ه..هیون
هیون بدون هیچ صبر و مکثی با چشم های آغشته شده با اشک اومد توی خونه و در رو پشت سرش بست و ا.ت رو بغل کرد...گریه میکرد...خیلی زیاد گریه میکرد
از زبان ا.ت:هیچوقت ندیده بودم هیون اینجوری گریه کنه....موهای خیسش رو آروم آروم نوازش کردم...صدای گریش زیاد و زیاد تر میشد
هیون:ا.ت هق هق ببخشید هق هق دیگه هیچوقت هق هق تنهات هق هق نمیزارم هق هق
ا.ت:هیشش،گریه نکن عشقم
هیون:دوست دارم هق هق فرشته کوچولوم
ا.ت:من هم دوست دارم عشقم دیگه گریه نکن باشه؟
هیون:منو بخشیدی؟
ا.ت:مگه میشه نبخشمت عشقم من تورو خیلی وقته بخشیدم
هیون عشقش رو حالا جلوی چشماش از دست داده بود...به خودش لعنت میفرستاد....انگار که پشیمون ترین آدم جهانه...دوست داشت دوباره کنار ا.ت باشه...از طرفی هم ا.ت رسید خونه و رفت لباس هاش رو عوض کرد و روی تخت خودش رو انداخت...عشقش رفته بود...عشقی که حامی و پشتیبانش بود....عشقی که خنده و گریه رو پیش هم گذروندن....ا.ت دیوونه شده بود...هیون هرکاری میکرد که به ا.ت زنگ بزنه اما ا.ت شمارش رو وقتی که هیون رفت عوض کرد...آخرش هیچ راهی براش نمونده بود...آدرس خونه ی ا.ت رو گرفت و سریع با سرعت نور راه افتاد
از دید ا.ت:
خیلی خسته بودم و از حرفی که چند ساعت قبل زدم پشیمونم...یهو زنگ خونه به صدا دراومد...یعنی کی نصف شب اومده؟بارون شدید میبارید...رفتم و در رو باز کردم
ا.ت:ه..ه..هیون
هیون بدون هیچ صبر و مکثی با چشم های آغشته شده با اشک اومد توی خونه و در رو پشت سرش بست و ا.ت رو بغل کرد...گریه میکرد...خیلی زیاد گریه میکرد
از زبان ا.ت:هیچوقت ندیده بودم هیون اینجوری گریه کنه....موهای خیسش رو آروم آروم نوازش کردم...صدای گریش زیاد و زیاد تر میشد
هیون:ا.ت هق هق ببخشید هق هق دیگه هیچوقت هق هق تنهات هق هق نمیزارم هق هق
ا.ت:هیشش،گریه نکن عشقم
هیون:دوست دارم هق هق فرشته کوچولوم
ا.ت:من هم دوست دارم عشقم دیگه گریه نکن باشه؟
هیون:منو بخشیدی؟
ا.ت:مگه میشه نبخشمت عشقم من تورو خیلی وقته بخشیدم
۴.۲k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.