p21
بغلش کردم محکم من:خیلی دوست دارم کوک:من بیشتر عشقم سانا من:جانم کوک:هیچ وقت تنهام نزار باشه؟بدون تو میمیرم من:قول میدم توهم قول بده کوک:قول میدم
دوماه بعد
بعد کلی سختی من و جونگ کوک باهم ازدواج کردیم یه خونه خوب واسم گرفته بود اونجا زندگی میکردیم جیمینم یه خونه دیگه جونگ کوک شرکت بود و هنوز نیومده بود ساعت ۱۲ بود که در باز شد رفتم بیرون کوک:سلام عزیزم من:سلام چرا انقدر دیر اومدی نگران شدم کوک:ببخشید کارا زیاد بود اومد تو منم در و بستم من:چیزی خوردی کوک:نه من:بیا الان واست درست میکنم کوک:تا تو درست کنی من یه دوش بگیرم بیام من:باشه رفت منم براش نودل درست کردم بعد که حاضر شد جونگ کوک اومد لباساشو پوشید من:بیا باهم میخوریم نشستیم کنار هم و باهم نودلارو خوردیم تموم شد کوک:دستت درد نکنه عزیزم من:خواهش میکنم پاشدم میز و جمع کردم ظرفشو شستم رفت تو اتاق منم رفتم همون موقع دستمو گرفت کشید در اتاق و بست کمرمو گرفت کوک:دلم برات یزره شده بود انقد👌🏻من:اینقدر👌🏻منم دلم برات تنگ شده بود نفسم لبامو بوسید آروم مک زد
یکم قلبم درد میکنه ببخشید کم شد
دوماه بعد
بعد کلی سختی من و جونگ کوک باهم ازدواج کردیم یه خونه خوب واسم گرفته بود اونجا زندگی میکردیم جیمینم یه خونه دیگه جونگ کوک شرکت بود و هنوز نیومده بود ساعت ۱۲ بود که در باز شد رفتم بیرون کوک:سلام عزیزم من:سلام چرا انقدر دیر اومدی نگران شدم کوک:ببخشید کارا زیاد بود اومد تو منم در و بستم من:چیزی خوردی کوک:نه من:بیا الان واست درست میکنم کوک:تا تو درست کنی من یه دوش بگیرم بیام من:باشه رفت منم براش نودل درست کردم بعد که حاضر شد جونگ کوک اومد لباساشو پوشید من:بیا باهم میخوریم نشستیم کنار هم و باهم نودلارو خوردیم تموم شد کوک:دستت درد نکنه عزیزم من:خواهش میکنم پاشدم میز و جمع کردم ظرفشو شستم رفت تو اتاق منم رفتم همون موقع دستمو گرفت کشید در اتاق و بست کمرمو گرفت کوک:دلم برات یزره شده بود انقد👌🏻من:اینقدر👌🏻منم دلم برات تنگ شده بود نفسم لبامو بوسید آروم مک زد
یکم قلبم درد میکنه ببخشید کم شد
۳۱.۱k
۰۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.