(عشق وحشت زده) پارت ⁸
ویو کوک : وقتی رسیدیم ات خواب بود برد استایل بغلش کردم و بردم توی خونه و روی تخت دونفره ام گذاشتمش
ویو ات : وقتی بیدار شدم دیدم توی یه اتاق با تم مشکی هستم و کوک هم لخت منو بغل کرده و خوابیده (نه خیلی لخت)
ویو ات : روم رو کردم به کوک و به بدن هندسامش خیره شده بودم
کوک : خوشت اومده
ات : آدم مگه میتونه خوشش نیاد؟
کوک : خیلی خب بریم صبحونه
ات : بریم که مثل صگ گشنمه
(هردو خنده)
چند دقیقه بعد
ویو ات : رفتم و روی میز ناهار خوری نشستم بعد چند دقیقه کوک از پله ها اومد پایین
کوک : خب چی میخوری؟
ات : فرقی نداره
کوک : خدمتکار
خدمتکار : بله آقا
کوک : صبحونه لطفا
خدمتکار : چند دقیقه دیگه میام خدمتتون
کوک : خب نظرت در مورد اینجا چیه؟
ات : اینجا خوب نیست
کوک : ...
ات : اینجا عالیهههه
کوک : که اینطور
ویو ات : وقتی بیدار شدم دیدم توی یه اتاق با تم مشکی هستم و کوک هم لخت منو بغل کرده و خوابیده (نه خیلی لخت)
ویو ات : روم رو کردم به کوک و به بدن هندسامش خیره شده بودم
کوک : خوشت اومده
ات : آدم مگه میتونه خوشش نیاد؟
کوک : خیلی خب بریم صبحونه
ات : بریم که مثل صگ گشنمه
(هردو خنده)
چند دقیقه بعد
ویو ات : رفتم و روی میز ناهار خوری نشستم بعد چند دقیقه کوک از پله ها اومد پایین
کوک : خب چی میخوری؟
ات : فرقی نداره
کوک : خدمتکار
خدمتکار : بله آقا
کوک : صبحونه لطفا
خدمتکار : چند دقیقه دیگه میام خدمتتون
کوک : خب نظرت در مورد اینجا چیه؟
ات : اینجا خوب نیست
کوک : ...
ات : اینجا عالیهههه
کوک : که اینطور
۳۵.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.