پارت ۵:

ویو تهیونگ:
بعداز ۲۰دقیقه رسیدم و دیدم که همه هم دارن میان و من هم با اونا وارد سالن شدم که که چشمم به پدربزرگ افتاد که با دیدن من صدام کرد رفتم پیشش و با تزیین سلام کردم:
علامت پدربزگ تهیونگ:&
(ببخشید اینجا پرانتز باز میکنم نیسا با تهیونگ پسرعمو و دخترعمو هستند)
+ سلام عمو جان
& سلام بر برادرزاده گلم خوبی؟
+ بله شما خوب هستین؟
&آره ممنون خب از عروس گلم چه خبر؟
+ خب راستش عمو عروسی در کار نیست یعنی چون من نتونستم عاشقت بشم
& یعنی چی باید هرچه زودتر یه همسر پیدا کنی خودتم میدونی که باید نسل کیم ادامه پیدا کنه
+ بله میدونم
-سعی کن تو این میخونه یه همسر برای خودت پیدا کنی
+ چشم سعیم رو می کنم
&آفرین پسرم

ویو بورا:
سوار ماشین شدم و بعد از ۲۰ دقیقه به مقصد رسیدم وقتی رسید سویچ رو به بادیگاردها دادم ماشین به پارکینگ ببرند منم وارد سالن شدم وقتی وارد سالن شدم خیلی بزرگ بود منم دهنم باز مونده بود بعد با صدای نیسا به خودم اومدم:
® سلام خوش اومدی عشقم
+سلام ممنون عزیزم
® خوب بیا بریم با پدر مادرم و پسر عموم آشنا کنم
+اوکی بریم
علامت مادر نیسا:٪
®سلام رفیقم بورا
+سلام
&سلام دخترم
٪ سلام وای چه دختر خوشگلی
-سلام (شوهرم هنگه هنوز نمیشناسه)
+خیلی ممنونم لطف دارین
®خب دیگه بیا بریم با بقیه آشنات کنم
+اوکی

ویو تهیونگ:....

خب شرط داریم
۵تا فالور
۲۰ تا لایک