پارت36
پارت36
ویو نویسنده
یونگی. آیششششش من خوابم میاد میرم بخوابم
یونگی رفت بالا بقیه هم رفتن تو اتاق های خودشون تا وسایلشون رو بچینن
بعد 30مین همشون وسایلاشون رو چیدن خودشون رو رو تخت ولو کردن و خوابیدن
بعد ازظهر ویو کوک
از خواب بیدار شدم نگاهی به ساعت انداختم دیدم ساعت7 شبه رفتم دستشویی کارام رو کردم و
اومدم برون رفتم پایین و بعد رفتم تو آشپز خونه دیدم اجوما میخواد میز رو بچینه
کوک. سلام، کمک نمیخوای؟
اجوما. عه بیدار شدی، چرا بیا این بشقابا رو ببر
کوک. باشه
رفتم بشقاب هارو از اجوما گرفتم و گذاشتم سر میز بعد لیوان ها رو داد بهم و منم گذاشتمشون کنار بشقاب ها
کوک. دیگه باید چکار کنم(منتظر)
اجوما. هیچ برو بچه ها رو بیدار کن
کوک. باشههه(خنده شیطانی)
اجوما. و اینکه فکر ترسوندن یا اذیت کردنشون به سرت نزنه
کوک. باشههه(لحن کیوت و ناراحت)
بعد حرف اجوما رفتم طبقه بالا که
بچه ها رو بیدار کنم اولین اتاق اتاق جین هیونگ بود رفتم داخل و صداش زدم
کوک. هیونگگگگگگگگگگگ(داد)
جین. ها؟ بله؟ چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ من کجام؟(وحشت_ترس)
کوک. اروم بابانفس بکش، هیچی نشده اجوما گفت صدات کنم برا شام
جین. ای بگم خدا چیکارت نکنه، سکته کردم بچه(دستش رو گذاشت رو قفسه سیش)
کوک. من برم بقیه رو بیدار کنم توهم برو سر میز
رفتم بیرون در رو بستم دومین اتاق مال نامجون هیونگ بود رفتم داخل و هی بپر بپر میکردم و رو تخت و
کوک. هیونگگگگگ.. هیونگ.. هیونگ، بیدارشوووووووووووووو
نامی. کوک بیدارم انقد رو تخت بپر بپر نکن
کوک. اجوما گفت بریم شام تو برو تا منم بقیه رو بیدار کنم
نامی. باشه
از اتاق نامجون هیونگ هم رفتم بیرون و به سمت اتاق یونگی هیونگ رفتم و رفتم داخل و
کوک. پیرمرد خوابالو پاشو ببینممممممممممممممممممم(داد)
یونگی. هااااااااااا چته میخوام بخوابم بچه برو بیرونننننننن تهیونگگگگگگگگگ بیا اینو ببررررررر(داد)
کوک. باشه الان اجوما رو میگم نمیخوای غذا بخوری اونم با چُماق میوفته دنبالت براش هم مهم نیست کی هستی وقتی پای غذا خوردن در میون باشه
یونگی. باشه بابا برو الان میام
کوک. خیله خب
از اتاق هیونگ رفتم بیرون و به سمت اتاق جیمین راهی شدم در رو باز کردم که دیدم خودش بیداره
کوک. عه بیداری؟
جیمین. مگه با اربده های شما میشه خوابید؟
کوک. نه، اها اجوما گفت بریم غذا تو برو من الان میام
جیمین. باشه
از اتاق جیمین هم اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق ته
رفتم داخل و نشستم رو تخت و با موهاش بازی کردم
ته. بیبی شیطون من چیکار میکنه؟(خوابالو)
کوک. هیچی بازی(لحن بچگونه)
ته. چرا نخوابیدی چیشده؟(بازم همون)
کوک. خوابیدم ولی 40مین پیش بیدار شدم رفتم کمک اجوما میز رو چیدم و بعد اومدم بچه ها رو بیدار کردم رفتن برای شام...
ویو نویسنده
یونگی. آیششششش من خوابم میاد میرم بخوابم
یونگی رفت بالا بقیه هم رفتن تو اتاق های خودشون تا وسایلشون رو بچینن
بعد 30مین همشون وسایلاشون رو چیدن خودشون رو رو تخت ولو کردن و خوابیدن
بعد ازظهر ویو کوک
از خواب بیدار شدم نگاهی به ساعت انداختم دیدم ساعت7 شبه رفتم دستشویی کارام رو کردم و
اومدم برون رفتم پایین و بعد رفتم تو آشپز خونه دیدم اجوما میخواد میز رو بچینه
کوک. سلام، کمک نمیخوای؟
اجوما. عه بیدار شدی، چرا بیا این بشقابا رو ببر
کوک. باشه
رفتم بشقاب هارو از اجوما گرفتم و گذاشتم سر میز بعد لیوان ها رو داد بهم و منم گذاشتمشون کنار بشقاب ها
کوک. دیگه باید چکار کنم(منتظر)
اجوما. هیچ برو بچه ها رو بیدار کن
کوک. باشههه(خنده شیطانی)
اجوما. و اینکه فکر ترسوندن یا اذیت کردنشون به سرت نزنه
کوک. باشههه(لحن کیوت و ناراحت)
بعد حرف اجوما رفتم طبقه بالا که
بچه ها رو بیدار کنم اولین اتاق اتاق جین هیونگ بود رفتم داخل و صداش زدم
کوک. هیونگگگگگگگگگگگ(داد)
جین. ها؟ بله؟ چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ من کجام؟(وحشت_ترس)
کوک. اروم بابانفس بکش، هیچی نشده اجوما گفت صدات کنم برا شام
جین. ای بگم خدا چیکارت نکنه، سکته کردم بچه(دستش رو گذاشت رو قفسه سیش)
کوک. من برم بقیه رو بیدار کنم توهم برو سر میز
رفتم بیرون در رو بستم دومین اتاق مال نامجون هیونگ بود رفتم داخل و هی بپر بپر میکردم و رو تخت و
کوک. هیونگگگگگ.. هیونگ.. هیونگ، بیدارشوووووووووووووو
نامی. کوک بیدارم انقد رو تخت بپر بپر نکن
کوک. اجوما گفت بریم شام تو برو تا منم بقیه رو بیدار کنم
نامی. باشه
از اتاق نامجون هیونگ هم رفتم بیرون و به سمت اتاق یونگی هیونگ رفتم و رفتم داخل و
کوک. پیرمرد خوابالو پاشو ببینممممممممممممممممممم(داد)
یونگی. هااااااااااا چته میخوام بخوابم بچه برو بیرونننننننن تهیونگگگگگگگگگ بیا اینو ببررررررر(داد)
کوک. باشه الان اجوما رو میگم نمیخوای غذا بخوری اونم با چُماق میوفته دنبالت براش هم مهم نیست کی هستی وقتی پای غذا خوردن در میون باشه
یونگی. باشه بابا برو الان میام
کوک. خیله خب
از اتاق هیونگ رفتم بیرون و به سمت اتاق جیمین راهی شدم در رو باز کردم که دیدم خودش بیداره
کوک. عه بیداری؟
جیمین. مگه با اربده های شما میشه خوابید؟
کوک. نه، اها اجوما گفت بریم غذا تو برو من الان میام
جیمین. باشه
از اتاق جیمین هم اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق ته
رفتم داخل و نشستم رو تخت و با موهاش بازی کردم
ته. بیبی شیطون من چیکار میکنه؟(خوابالو)
کوک. هیچی بازی(لحن بچگونه)
ته. چرا نخوابیدی چیشده؟(بازم همون)
کوک. خوابیدم ولی 40مین پیش بیدار شدم رفتم کمک اجوما میز رو چیدم و بعد اومدم بچه ها رو بیدار کردم رفتن برای شام...
۱۷.۴k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.