وانشات تهیونگ
پارت 9 blackpinkfictions
«تهیونگ»
لیسا دختر عجیبی بود بی ادب نبود و سر جاش حرفشو میزد..
از دیروز که دیدمش بهش حس عجیبی دارم حس میکنم اصلا با ...همه فرق میکنه
حس میکنم میتونم یه مدت باهاش بازی کنم،ولی خب دلم نمی ...خواست بازی،بازی بدی باشه
...دختر ساده ایه و تار حد خودش میخوام کنار خودم نگهش دارم
این دختر نمیدونه کل کاراشو دارم میبینم و همه جا دوربین ..دارم... میتونم ازش مطمئن شم که خوب کار کنه
هوا داشت تاریک میشد و خیلی خسته بودم.. روز خسته کننده ای بود یه تابی به خودم و چشمامو که داشتن رو هم ...میوفتادن رو بستم و سرمو گذاشتم رو میز
«لیسا»
...وقتی خوابه معصوم ترین روی زمینه
دلم میخواست تا صبح به صورت بچگونش تو خواب را بزنم...
دلم نمیخواست بیدارش کن ولی باید میرفتم خونه
واسه همین صداش کردم- تهیونگ شی ... دوباره این کارو تکرار ..کردم
تا اینکه چشماشو باز کرد با دیدنم سرشو بالا اورد- تو اینجا چیکا میکنی؟
فکر میکنم دیر وقته باید بری خونه همه رفتن... دیدن خوابیدیم گفتن صداتون کنم... من داشتم میرفتم
...سری تموم داد- باشه صب کن باهم بریم
آروم گفتم- ماشین دارم
برگشت سمتم- میدونم داری منظورم اینه صب کن باهم بریم ..بیرون
خجالت زده از حرفم شدم و پایین انداختم- باشه پس من میرم .وسایلامو جمع کنم
لبخندی زد- باشه
«تهیونگ»
...از بازی باهاش خوشم میاد باعث میشه دلم بخواد بیشتر سر به سرش بزارم... تو چی داری که دلم میخواد باهات بازی کنم دختر خوب؟
...بلند شدم و کتمو تنم کردم.. قیافه جذابی داشتم
تو آمریکا دخترای زیادی دلشون میخواست با من باشن ولی اصلا دلم نمیخواد کسی به خاطر قیافه و پولم جذبم شه.. پوزخندی ...زدم هیچکس با این ویژگی پیدا نمیشه
..درارو بستم بابا کلیدارو داده بود بهم.. بهم گفته بود زودتر میره
..درارو قفل کردم.. برگشتم سمت سالن
لیسا رو دیدم که داره میاد سمتم خب بریم؟
بریم راستی فایلارو امشب ایمیل کن برام ببینم تا کجاش پیشرفتی
باشه آرومی گفتم
از شرکت بیرون اومدیم
..رفت سمت پارکینگ خوشحال شدم خدافظ
«لیسا»
رفتم سمت پارکینگ همه جا تاریک بود.. دزدگیرو زدم میخواستم وارد ماشین بشم که دستم کشیده شد
«تهیونگ»
نمیدونم چرا حس خوبی نداشتم منتظر بودم از پارکینگ بیاد ..بیرون بعد برم... چرا نمیاد پس
نگران شدم و از ماشین اومدم بیرون و رفتم سمت پارکینگ همه ..جا تاریک بود... صدا زدم لیسا شی
جوابی نیومد . چراغ قوه گوشیم و روشن کردم و رفتم جلو و با ...صحنه ای که دیدم هوش از سرم رفت
لیسا بیهوش تو بغل اون یارو چیکا میکرد؟
با عصبانیت رفتم جلو ...پسره مست بود و بوی گند الکل میداد یه ...مشت خالی کردم تو صورتش که افتاد
سمت لیسا رفتم... اون یارو ا دید رفتم سمت لیسا بدو بدو فرار کرد... خواستم زنگ بزنم پلیس ... من چیکارشم.. چی میخوام بگم؟؟ لیسا کیه من بود؟
هرکی بود ولی کار درست نبود مرتیکه کثافت ولی نمیتونستم زنگ بزنم پلیس چون اون یارو در رفته و حوصله ..دردسر نداشتم..
کنار لبش زخم شده بود
...دست کشیدم روش
پوفیییی کردم،من چرا اینقد برا این دختر نگرانم؟؟؟
نکنه چیزی شده باشه؟؟
...بغلش کردم و بردمش سمت ماشینم و رفتم سمت بیمارستان
.
.
.
لایک_فالو_کامنت یادتون نرهههههه😑💜
«تهیونگ»
لیسا دختر عجیبی بود بی ادب نبود و سر جاش حرفشو میزد..
از دیروز که دیدمش بهش حس عجیبی دارم حس میکنم اصلا با ...همه فرق میکنه
حس میکنم میتونم یه مدت باهاش بازی کنم،ولی خب دلم نمی ...خواست بازی،بازی بدی باشه
...دختر ساده ایه و تار حد خودش میخوام کنار خودم نگهش دارم
این دختر نمیدونه کل کاراشو دارم میبینم و همه جا دوربین ..دارم... میتونم ازش مطمئن شم که خوب کار کنه
هوا داشت تاریک میشد و خیلی خسته بودم.. روز خسته کننده ای بود یه تابی به خودم و چشمامو که داشتن رو هم ...میوفتادن رو بستم و سرمو گذاشتم رو میز
«لیسا»
...وقتی خوابه معصوم ترین روی زمینه
دلم میخواست تا صبح به صورت بچگونش تو خواب را بزنم...
دلم نمیخواست بیدارش کن ولی باید میرفتم خونه
واسه همین صداش کردم- تهیونگ شی ... دوباره این کارو تکرار ..کردم
تا اینکه چشماشو باز کرد با دیدنم سرشو بالا اورد- تو اینجا چیکا میکنی؟
فکر میکنم دیر وقته باید بری خونه همه رفتن... دیدن خوابیدیم گفتن صداتون کنم... من داشتم میرفتم
...سری تموم داد- باشه صب کن باهم بریم
آروم گفتم- ماشین دارم
برگشت سمتم- میدونم داری منظورم اینه صب کن باهم بریم ..بیرون
خجالت زده از حرفم شدم و پایین انداختم- باشه پس من میرم .وسایلامو جمع کنم
لبخندی زد- باشه
«تهیونگ»
...از بازی باهاش خوشم میاد باعث میشه دلم بخواد بیشتر سر به سرش بزارم... تو چی داری که دلم میخواد باهات بازی کنم دختر خوب؟
...بلند شدم و کتمو تنم کردم.. قیافه جذابی داشتم
تو آمریکا دخترای زیادی دلشون میخواست با من باشن ولی اصلا دلم نمیخواد کسی به خاطر قیافه و پولم جذبم شه.. پوزخندی ...زدم هیچکس با این ویژگی پیدا نمیشه
..درارو بستم بابا کلیدارو داده بود بهم.. بهم گفته بود زودتر میره
..درارو قفل کردم.. برگشتم سمت سالن
لیسا رو دیدم که داره میاد سمتم خب بریم؟
بریم راستی فایلارو امشب ایمیل کن برام ببینم تا کجاش پیشرفتی
باشه آرومی گفتم
از شرکت بیرون اومدیم
..رفت سمت پارکینگ خوشحال شدم خدافظ
«لیسا»
رفتم سمت پارکینگ همه جا تاریک بود.. دزدگیرو زدم میخواستم وارد ماشین بشم که دستم کشیده شد
«تهیونگ»
نمیدونم چرا حس خوبی نداشتم منتظر بودم از پارکینگ بیاد ..بیرون بعد برم... چرا نمیاد پس
نگران شدم و از ماشین اومدم بیرون و رفتم سمت پارکینگ همه ..جا تاریک بود... صدا زدم لیسا شی
جوابی نیومد . چراغ قوه گوشیم و روشن کردم و رفتم جلو و با ...صحنه ای که دیدم هوش از سرم رفت
لیسا بیهوش تو بغل اون یارو چیکا میکرد؟
با عصبانیت رفتم جلو ...پسره مست بود و بوی گند الکل میداد یه ...مشت خالی کردم تو صورتش که افتاد
سمت لیسا رفتم... اون یارو ا دید رفتم سمت لیسا بدو بدو فرار کرد... خواستم زنگ بزنم پلیس ... من چیکارشم.. چی میخوام بگم؟؟ لیسا کیه من بود؟
هرکی بود ولی کار درست نبود مرتیکه کثافت ولی نمیتونستم زنگ بزنم پلیس چون اون یارو در رفته و حوصله ..دردسر نداشتم..
کنار لبش زخم شده بود
...دست کشیدم روش
پوفیییی کردم،من چرا اینقد برا این دختر نگرانم؟؟؟
نکنه چیزی شده باشه؟؟
...بغلش کردم و بردمش سمت ماشینم و رفتم سمت بیمارستان
.
.
.
لایک_فالو_کامنت یادتون نرهههههه😑💜
۴۵.۶k
۲۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.