فیک عموی جذاب من p1
با صدای در از خواب پریدم و همین باعث شد با مخ بیام زمین ایششش خدایا چه خواب راحتی داشتماااا
سریع رفتم پایین + ماماااننن هیییییی اومااااا چرا درو وا نمیکنییی ایششش ایگو درو باز کردم و بعله دوباره اوما خانم یادش رفته بود با خودش کلید ببره و واو دستش پر از پلاستیک بود - ایگو دوساعته کجاییی آیفون سوخت ازبس زنگ زدم ، دو ساعتم که در زدم معلومه کجایی؟ + ایش اوما من خواب بودم( با حرص) - باشه باشه حالا بیا کمکم دستام شکست + رفتم کمکش کردم...اوماا این همه چرا؟ - خب باید تا فردا شب آماده بشن دیگه + وات؟ مگه فردا شب چخبرهه؟ - هیننننن دختره ی اوفف واقعا یادت نیس؟ +چیرو یادم نی... اهااا فردا تولد ۱۶ سالگیمهههه - هعی خدا یه مغز میخواست که اونم نداری آخه دختر شاسکول من فردا شب ۲۰ سالت میشه + ناموسااا واای من کی اینقدر بزرگ شدمم حالا بیخیال چرا مثل هر سال خرید نکردی ؟ فقط من تو و اپا!! چرا اندازه ی ده نفر وسیله خردی؟ - سوال خیلی خوبی بود ، چونکهههههههههههه قراره امسال بغیر از ما سه نفر فامیلا مون هم بیان چون چند سال گذشته و بنظر بابات بهتره ازین مناسبت استفاده کنیم و دعتوتشون کنیم(با خرذوقی) و میدونی قسمت جذابش کجاس؟ + اولا که اوماااااااااااا مگه نمیدونی که من از جاهای شلوغ اونم تولد خودم بدم میاد دوما کجاس؟ - اینکه عموت قراره بیاد اینجا و اینکه اینقدر هم غر نزن + وات؟
...........
- ایگو تو منو کشتی ریناااا گفتم بزار بابات بیاد برات توضیح میده
+ اه مامان خب من باید بدونم تولدم کیا دعوت میش...
! سلام بر اهال خانه دوباره چیشده؟
- اه عزیزم اومدی بیا اینو ببر که منو کشت( اشاره به رینا)
+ عه بابااااا چرا به من چیزی نگفتی ؟
! خداااا فکر اینجاشو نکرده بودم ...دخترم بیا بریم بالا تا در موردش باهات حرف بزنم
+اوک
............
با عصبانیت به صحنه روبه روم خیره شده بودم فقط فقطططط باید بابارو پیدا کنم😤
فلش بک به دیروز عصر در دفتر پدر :
........ حمایت فراموش نشه کیوتام
راستی اون فیک قبلی رو ادامه نمیدم چونکه حمایتی نداشت🤧🔪
سریع رفتم پایین + ماماااننن هیییییی اومااااا چرا درو وا نمیکنییی ایششش ایگو درو باز کردم و بعله دوباره اوما خانم یادش رفته بود با خودش کلید ببره و واو دستش پر از پلاستیک بود - ایگو دوساعته کجاییی آیفون سوخت ازبس زنگ زدم ، دو ساعتم که در زدم معلومه کجایی؟ + ایش اوما من خواب بودم( با حرص) - باشه باشه حالا بیا کمکم دستام شکست + رفتم کمکش کردم...اوماا این همه چرا؟ - خب باید تا فردا شب آماده بشن دیگه + وات؟ مگه فردا شب چخبرهه؟ - هیننننن دختره ی اوفف واقعا یادت نیس؟ +چیرو یادم نی... اهااا فردا تولد ۱۶ سالگیمهههه - هعی خدا یه مغز میخواست که اونم نداری آخه دختر شاسکول من فردا شب ۲۰ سالت میشه + ناموسااا واای من کی اینقدر بزرگ شدمم حالا بیخیال چرا مثل هر سال خرید نکردی ؟ فقط من تو و اپا!! چرا اندازه ی ده نفر وسیله خردی؟ - سوال خیلی خوبی بود ، چونکهههههههههههه قراره امسال بغیر از ما سه نفر فامیلا مون هم بیان چون چند سال گذشته و بنظر بابات بهتره ازین مناسبت استفاده کنیم و دعتوتشون کنیم(با خرذوقی) و میدونی قسمت جذابش کجاس؟ + اولا که اوماااااااااااا مگه نمیدونی که من از جاهای شلوغ اونم تولد خودم بدم میاد دوما کجاس؟ - اینکه عموت قراره بیاد اینجا و اینکه اینقدر هم غر نزن + وات؟
...........
- ایگو تو منو کشتی ریناااا گفتم بزار بابات بیاد برات توضیح میده
+ اه مامان خب من باید بدونم تولدم کیا دعوت میش...
! سلام بر اهال خانه دوباره چیشده؟
- اه عزیزم اومدی بیا اینو ببر که منو کشت( اشاره به رینا)
+ عه بابااااا چرا به من چیزی نگفتی ؟
! خداااا فکر اینجاشو نکرده بودم ...دخترم بیا بریم بالا تا در موردش باهات حرف بزنم
+اوک
............
با عصبانیت به صحنه روبه روم خیره شده بودم فقط فقطططط باید بابارو پیدا کنم😤
فلش بک به دیروز عصر در دفتر پدر :
........ حمایت فراموش نشه کیوتام
راستی اون فیک قبلی رو ادامه نمیدم چونکه حمایتی نداشت🤧🔪
۲.۶k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.