محافظ من~ ¹⁴
محافظمن~ ¹⁴
کوک ـ خب..
ات ـ فکر نکنین کشته مردتونم، پیدا کردن بادیگارد سخته پس شما بهترین گزینهاید
ته ـ هوم..
ات ـ الانم میتونین برین
کوک ـ اخه حالت خوب نیست..
ات ـ خودم میخوام تنها باشم
کوک ـ من نمیرم!
ات ـ هوف اصلا هرچی"خوابید"
کوکویو
ات..قلبش از سنگه، ولی بازم دوسش دارم
دست ته رو گرفتم و بردم سمت اتاقم
خیلی اروم شروع کردم به حرف زدن
کوک ـ میگم ته..تو ات رو دوست داری؟
ته ـ خب..عا..اره
کوک ـ مـ..منم
ته ـ نظرت چیه سرش برای من باشه دستش برای تو؟(مگه مرغه مرد مومن)
کوک ـ من پاهاشو برمیدارم تو دستاشو
اجوما ـ خاک تو سر هولتون کنن"چشمغره"
ته ـ اجوما شما کی اومدین؟ "لبخند"
اجوما ـ حرفای کثیف و چندشتونو شنیدم
کوک ـ لطفا به ات چیزی نگینن
اجوما ـ باشه ولی قول نمیدم
ات ـ نیازی به قول دادن نیست همه چیو شنیدم"با حالت نگاه های پر عشق هوپی"
کوک ـ عــ...عه سـ..سلام ات خانو..م"لبخند ظایع"
ته ـ م...من خودم زن دارم! "لبخند ظایع"
ات ـ خفه شین تا لهتون نکردم"لبخند"
کوک ـ باشه"لبخند"
"دو روز بعد"
اتویو
توی این دو روز وضع شونه و جاهای زخمم بهتر شده
امروز قراره به یه مهمونی بریم، اون دوتا شلمغزم باید ببرم..
"ویو بعداز انجام کارهاش"
بلاخره اماده شدم، رفتم سمت اتاق ته دیدم کوک هم اونجاست
دوتاشون درگیر بستن کراوات بودن، واقعا خنگن!
سمت کوک قدم برداشتم
ات ـ تو کراواتتم نمیتونی ببندی، میخوای منو نجات بدی؟ "درحال بستن کراوات"
کوک ـ شاید توی بستن کراوات خوب نباشم ولی تو کارای دیگه خیلی خوبم"بم"(منحرف شوین)
ات ـ چه جالب، تو چی؟ "درحال بستن کراوات ته"
ته ـ منم مثل کوکم"بمممرکبنن"
ات ـ جالبه..خوب اماده این دیگه؟
ته ـ اوهوم، بریم؟
کوک ـ بریم
ــ
حمایتتت؟
کوک ـ خب..
ات ـ فکر نکنین کشته مردتونم، پیدا کردن بادیگارد سخته پس شما بهترین گزینهاید
ته ـ هوم..
ات ـ الانم میتونین برین
کوک ـ اخه حالت خوب نیست..
ات ـ خودم میخوام تنها باشم
کوک ـ من نمیرم!
ات ـ هوف اصلا هرچی"خوابید"
کوکویو
ات..قلبش از سنگه، ولی بازم دوسش دارم
دست ته رو گرفتم و بردم سمت اتاقم
خیلی اروم شروع کردم به حرف زدن
کوک ـ میگم ته..تو ات رو دوست داری؟
ته ـ خب..عا..اره
کوک ـ مـ..منم
ته ـ نظرت چیه سرش برای من باشه دستش برای تو؟(مگه مرغه مرد مومن)
کوک ـ من پاهاشو برمیدارم تو دستاشو
اجوما ـ خاک تو سر هولتون کنن"چشمغره"
ته ـ اجوما شما کی اومدین؟ "لبخند"
اجوما ـ حرفای کثیف و چندشتونو شنیدم
کوک ـ لطفا به ات چیزی نگینن
اجوما ـ باشه ولی قول نمیدم
ات ـ نیازی به قول دادن نیست همه چیو شنیدم"با حالت نگاه های پر عشق هوپی"
کوک ـ عــ...عه سـ..سلام ات خانو..م"لبخند ظایع"
ته ـ م...من خودم زن دارم! "لبخند ظایع"
ات ـ خفه شین تا لهتون نکردم"لبخند"
کوک ـ باشه"لبخند"
"دو روز بعد"
اتویو
توی این دو روز وضع شونه و جاهای زخمم بهتر شده
امروز قراره به یه مهمونی بریم، اون دوتا شلمغزم باید ببرم..
"ویو بعداز انجام کارهاش"
بلاخره اماده شدم، رفتم سمت اتاق ته دیدم کوک هم اونجاست
دوتاشون درگیر بستن کراوات بودن، واقعا خنگن!
سمت کوک قدم برداشتم
ات ـ تو کراواتتم نمیتونی ببندی، میخوای منو نجات بدی؟ "درحال بستن کراوات"
کوک ـ شاید توی بستن کراوات خوب نباشم ولی تو کارای دیگه خیلی خوبم"بم"(منحرف شوین)
ات ـ چه جالب، تو چی؟ "درحال بستن کراوات ته"
ته ـ منم مثل کوکم"بمممرکبنن"
ات ـ جالبه..خوب اماده این دیگه؟
ته ـ اوهوم، بریم؟
کوک ـ بریم
ــ
حمایتتت؟
۵.۰k
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.