《The clown》《P1》
بعضی وقتا فکر میکنم سرنوشت مثله قمرایه که قراره با کلک برده بشه
اونم......
توسط زندگی از انسان
شایدم منطقه من اینه که زندگی با هرچی خوبی و بدی که داره مثله یه جهنم بهم نشون داده میشه..
شاید این منم که نمیخوام باور کنم
و شاید های دیگه ......
ولی میتونم عشق رو هم انکار کنم؟؟
پول رو چطور؟؟؟
دنیای که پر شده از آدمای هوس باز کثیفی که بخاطره منفعت خودشون آدمای پاکی رو به یه شیطان به تمام معنا تبدیل میکنن ؟
ولی....
ممکنه درون تاریکی هم نوری وجود داشته باشه
شایدم درون این آدم های کثیف یه قلب پاکی وجود داشته باشه ولی،این بازی زندگی بوده که ظاهرشدن تغییر داده
.....
شاید شیطان اصلی خودشون باشن
کسی چه میدونه؟؟؟
ولی قراره خیلی جالب باشه
از کی بگم؟؟؟
از خودم یا دیونه ای که توی چنگالش افتادم؟؟؟
از خوبیای کمش بگم یا شرارتای زیادش؟؟؟
از صورت زیباش حرف بزنم یا احساسی که پشت صورتش پنهان شده؟؟
یا .......
اصلا بزارین از اول بگم خنده*
......................................................
ا/ت:آجوشی لطفا !من واقعا به این کار نیاز دارم!!
آجوشی:دختر جون چرا الکی پافشاری میکنی ؟؟؟وقتی گفتم نه یعنی نه!نمیتونم قبول کنم میفهمی؟؟؟نمیتونم به یه خارجی کار بدم
اصلا جاهای دیگه رو دیدی به یه خارجی کار بدن؟؟؟؟ اصلا من که هیچ هیچکس نمیتونه به یه خارجی کار بده!!
ا/ت:نمیدی نه؟
آجوشی:نه!
ا/ت:حرف آخرته؟
آجوشی:آره دیگه مگه کری!
ا/ت:اوکی ولی..........بالحن آروم*
ا/ت:مردشور کارتو با خودت ببرن مرتکیه گوزو دمه مرگی .....صداش بلند شد*رفت*
همینطور داشتم راه میرفتم بدون اینکه مقصد معینی داشته باشم .......آ راستی ....من ا/تم یه دختری که بخاطره آرزوهاش سخت تلاش کرد تا به آرزوهاش برسه.... آخرم به نصفی از آرزوهاش رسید ....اومدن به کره جنوبی شهر سئول ....ولی اینطور که معلومه چندان سرنوشت مطابق میلم پیش نرفته ...آره من همون دختری بودم که چند دقیقه پیش واسه اینکه بتونه تو یه کشور غریب دووم بیار همه درخواست کار دادم وای......واقعا فازشونو درک نمیکنم ؟!
خوب مگه میخورمشون ؟؟؟فقط میخوام کار کنم همین !!!
شاید بگین مگه خانواده نداری؟؟خوب برو از اونا کمک بگیر باید به عرضتون برسونم که بله دارم ولی...خودشونم راضی نبودن که من بیام کره بعدش ........
فرش بک به قبل رفتن به کره*
مامان:چیییییی؟؟
ا/ت:چیییییی....خوب مامان چی نداره که خیلی واضحه.
مامان:دختر نونت کمه آبت کنه لباست کمه چیت کمه هان؟؟؟؟آخه چش سفید من تورو بفرستم اونجا؟؟؟برای چی ؟؟؟هه نکنه زیر سرت بلند شده؟؟
ا/ت:مامان بدون که چی میگی!
من نه زیر سرم بلند شده و نه نشسته!
من از خیلی وقته پیش تصمیم داشتم !مگه من این همه درس خوندم آخرش بزن کلفتی مردمو بکنم؟؟
مامان:نه پس میخوای چیکار کنی؟هان؟؟؟من چیکار کردم؟؟؟؟آخرش که باید بری سر زندگیت
و اینکه تو دختری دخترررررر اینو بفهم نفهم!میخوای آبروی منو جلو مردم ببری؟؟؟!
ا/ت:من نه میفهمم نه گوش میدم بعدشم من ۱۹سالمه دیگه به سن قانونی رسیدم دیگه نیازی به امرو نهی ندارم بعدشم از کی تاحالا تلاش کردن واسه زندگیم شده آبرو بری شما؟؟؟؟
مگه تو این چند سال به حرفام گوش دادین؟؟
مگه چیزی بجز چشم گفتم؟؟؟اینقدر خوردم کردین چیزی نگفتم ولی بسه !!!
نمیتونم دیگه تحمل کنم!
مامان:سیلی* کاش که میمیردی!!!!کاش هیچوقت به دنیات نمی آوردم !!شدی یه مایه ننگ برای من !! آخه از من همچین دختری؟؟؟هه تو یه هرزه ای بیش نیستی!
ا/ت: سرشو انداخته بود پایین *
پس چرا به بنیان آوردی؟؟؟...به مامانش نگاه کرد*
تو که میدونستی که هرزم،میدونستی که مایعه ننگت میشم .....چرا به دنیام آوردی؟؟دوست داشتی عذابم بدی؟؟
مامان:نه دوست نداشتم!!گفتم یه آدمی میشی مثله خودم ولی اشتباه فکر میکردم!!
اونم......
توسط زندگی از انسان
شایدم منطقه من اینه که زندگی با هرچی خوبی و بدی که داره مثله یه جهنم بهم نشون داده میشه..
شاید این منم که نمیخوام باور کنم
و شاید های دیگه ......
ولی میتونم عشق رو هم انکار کنم؟؟
پول رو چطور؟؟؟
دنیای که پر شده از آدمای هوس باز کثیفی که بخاطره منفعت خودشون آدمای پاکی رو به یه شیطان به تمام معنا تبدیل میکنن ؟
ولی....
ممکنه درون تاریکی هم نوری وجود داشته باشه
شایدم درون این آدم های کثیف یه قلب پاکی وجود داشته باشه ولی،این بازی زندگی بوده که ظاهرشدن تغییر داده
.....
شاید شیطان اصلی خودشون باشن
کسی چه میدونه؟؟؟
ولی قراره خیلی جالب باشه
از کی بگم؟؟؟
از خودم یا دیونه ای که توی چنگالش افتادم؟؟؟
از خوبیای کمش بگم یا شرارتای زیادش؟؟؟
از صورت زیباش حرف بزنم یا احساسی که پشت صورتش پنهان شده؟؟
یا .......
اصلا بزارین از اول بگم خنده*
......................................................
ا/ت:آجوشی لطفا !من واقعا به این کار نیاز دارم!!
آجوشی:دختر جون چرا الکی پافشاری میکنی ؟؟؟وقتی گفتم نه یعنی نه!نمیتونم قبول کنم میفهمی؟؟؟نمیتونم به یه خارجی کار بدم
اصلا جاهای دیگه رو دیدی به یه خارجی کار بدن؟؟؟؟ اصلا من که هیچ هیچکس نمیتونه به یه خارجی کار بده!!
ا/ت:نمیدی نه؟
آجوشی:نه!
ا/ت:حرف آخرته؟
آجوشی:آره دیگه مگه کری!
ا/ت:اوکی ولی..........بالحن آروم*
ا/ت:مردشور کارتو با خودت ببرن مرتکیه گوزو دمه مرگی .....صداش بلند شد*رفت*
همینطور داشتم راه میرفتم بدون اینکه مقصد معینی داشته باشم .......آ راستی ....من ا/تم یه دختری که بخاطره آرزوهاش سخت تلاش کرد تا به آرزوهاش برسه.... آخرم به نصفی از آرزوهاش رسید ....اومدن به کره جنوبی شهر سئول ....ولی اینطور که معلومه چندان سرنوشت مطابق میلم پیش نرفته ...آره من همون دختری بودم که چند دقیقه پیش واسه اینکه بتونه تو یه کشور غریب دووم بیار همه درخواست کار دادم وای......واقعا فازشونو درک نمیکنم ؟!
خوب مگه میخورمشون ؟؟؟فقط میخوام کار کنم همین !!!
شاید بگین مگه خانواده نداری؟؟خوب برو از اونا کمک بگیر باید به عرضتون برسونم که بله دارم ولی...خودشونم راضی نبودن که من بیام کره بعدش ........
فرش بک به قبل رفتن به کره*
مامان:چیییییی؟؟
ا/ت:چیییییی....خوب مامان چی نداره که خیلی واضحه.
مامان:دختر نونت کمه آبت کنه لباست کمه چیت کمه هان؟؟؟؟آخه چش سفید من تورو بفرستم اونجا؟؟؟برای چی ؟؟؟هه نکنه زیر سرت بلند شده؟؟
ا/ت:مامان بدون که چی میگی!
من نه زیر سرم بلند شده و نه نشسته!
من از خیلی وقته پیش تصمیم داشتم !مگه من این همه درس خوندم آخرش بزن کلفتی مردمو بکنم؟؟
مامان:نه پس میخوای چیکار کنی؟هان؟؟؟من چیکار کردم؟؟؟؟آخرش که باید بری سر زندگیت
و اینکه تو دختری دخترررررر اینو بفهم نفهم!میخوای آبروی منو جلو مردم ببری؟؟؟!
ا/ت:من نه میفهمم نه گوش میدم بعدشم من ۱۹سالمه دیگه به سن قانونی رسیدم دیگه نیازی به امرو نهی ندارم بعدشم از کی تاحالا تلاش کردن واسه زندگیم شده آبرو بری شما؟؟؟؟
مگه تو این چند سال به حرفام گوش دادین؟؟
مگه چیزی بجز چشم گفتم؟؟؟اینقدر خوردم کردین چیزی نگفتم ولی بسه !!!
نمیتونم دیگه تحمل کنم!
مامان:سیلی* کاش که میمیردی!!!!کاش هیچوقت به دنیات نمی آوردم !!شدی یه مایه ننگ برای من !! آخه از من همچین دختری؟؟؟هه تو یه هرزه ای بیش نیستی!
ا/ت: سرشو انداخته بود پایین *
پس چرا به بنیان آوردی؟؟؟...به مامانش نگاه کرد*
تو که میدونستی که هرزم،میدونستی که مایعه ننگت میشم .....چرا به دنیام آوردی؟؟دوست داشتی عذابم بدی؟؟
مامان:نه دوست نداشتم!!گفتم یه آدمی میشی مثله خودم ولی اشتباه فکر میکردم!!
۱۹.۲k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.