𝑪𝒊𝒈𝒂𝒓𝒆𝒕𝒕𝒆 𝒐𝒇 𝒍𝒐𝒗𝒆
𝑪𝒊𝒈𝒂𝒓𝒆𝒕𝒕𝒆 𝒐𝒇 𝒍𝒐𝒗𝒆
𝕻𝖆𝖗𝖙_۳
ویو ا/ت
ساعت 7 بیدار شدم. کارای لازم رو انجام دادم. ی شلوار مشکی جرم با ی کت جرم پوشیدم با چکمه موهام رو هم باز گذاشتم ی ارایش لایت کردم و با همون بی حوصلگی رفتم سمت دانشگاه روز اول بود. وارد حیاط دانشگاه شدم و...
وارد کلاس شدم و رفتم میز سوم سمت دیوار نشستم.
که داشتم اطراف رو نگاه میکردم که یهو ی پسر سرد، اما جذاب وارد کلاس شد و مستقیما رفت سمت میز اخر وسط کلاس. و....
ویو جنگکوک
صبح با همون وضع همیشگی بیدار شدم. کارای لازم رو انجام دادم و ی تیپ دارک زدم سوار ماشینم شدم و رفتم سمت دانشگاه.
داخل اون عمارت، بیرون عمارت برام تفاوتی ندارن، فقط قرار بعد از دانشگاه جانشین پدرم که بزرگترین مافیای کره هست بشم.
وقتی رسیدم دانشگاه مستقیم رفتم سمت کلاس و بدون توجه به اطراف رفتم سر میزم نشستم . ی نگاه به اطراف انداختم که یهو چشمم به ی دختری خورد(منظورش ا/ت بود)
چقدر خوشگل جذاب بود، اون موهاش منو یاد ا/ت میندازه، دقیقا لخت و بلند.
اصلا ولش کن. گوشیم رو در اوردم رفتم داخلش.....
ویو ا/ت
استاد امد درس داد. کلاس تمام شد خواستم برم خونه که یهو چند تا پسر ریختن سرم.
.....: اخی، ی دختر فقیر.
ا/ت: هوی. فقیر عمته.
......:(موهای ا/ت رو کشید و یکی امد ی اب سرد رو روی سرش ریخت.)
......: خانم کیم ا/ت
خواستم ی اخطار بدم که حواست باشه داری با کی حرف میزنی.
ویو ا/ت
دستس رو بلند کرد که بزنه تو گوشم که یهو اون پسره (منظورش جنگکوکه) امد دستش رو گرفت
کوک:بار اخرت باشه رو این دختر دست بلند میکنی، فهمیدی؟(ترسناک،جدی)
......ـ:با..با.باشه.
یهو دسته منو گرفت و منو از کلاس بیرون اورد بردم تو حیاط دانشگاه.
ویو جنگکوک
داشتم وسایلم رو جمع میکردم که برم بیرون، که یهو چند تا پسر رفتن بالای سر اون دختره، ولی با چیزایی که میگفتن شکه شدم یعنی(دختره فقیر، کیم ا/ت)
یعنی، اون دختر ا.. ا. ا/ته. باورم نمیشه
یعنی....
دیدم پسره دستش رو بلند کرد که بزنه داخل گوش ا/ت که رفتم دستش رو گرفت و ا/ت رو از کلاس اوردم بیرون و بردمش حیاط و.......
ا/ت: عا... ببخشید.....
(جنگکوک سریع بغلش کرد)
کوک: میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود، میدونی چقدر زجر کشیدم، خیلی دلم برات تنگ شده بود، خیلی خوشحالم بالاخره پیدات کردم(گریه)
ا/ت: عام، ببخشید شما؟
کوک: ا/ت، اصلا منو یادت هست؟
ی پسر عوضی که وقتی بچه بود بهترین دوستش رو بدون هیچ خبری ول کرد. اره منو همون پسرم، جئون جنگکوک.
ا/ت: ج. ج. جنگکوک؟
(ا/ت چشماش سیاهی رفت افتاد زمین)
و.....
𝕻𝖆𝖗𝖙_۳
ویو ا/ت
ساعت 7 بیدار شدم. کارای لازم رو انجام دادم. ی شلوار مشکی جرم با ی کت جرم پوشیدم با چکمه موهام رو هم باز گذاشتم ی ارایش لایت کردم و با همون بی حوصلگی رفتم سمت دانشگاه روز اول بود. وارد حیاط دانشگاه شدم و...
وارد کلاس شدم و رفتم میز سوم سمت دیوار نشستم.
که داشتم اطراف رو نگاه میکردم که یهو ی پسر سرد، اما جذاب وارد کلاس شد و مستقیما رفت سمت میز اخر وسط کلاس. و....
ویو جنگکوک
صبح با همون وضع همیشگی بیدار شدم. کارای لازم رو انجام دادم و ی تیپ دارک زدم سوار ماشینم شدم و رفتم سمت دانشگاه.
داخل اون عمارت، بیرون عمارت برام تفاوتی ندارن، فقط قرار بعد از دانشگاه جانشین پدرم که بزرگترین مافیای کره هست بشم.
وقتی رسیدم دانشگاه مستقیم رفتم سمت کلاس و بدون توجه به اطراف رفتم سر میزم نشستم . ی نگاه به اطراف انداختم که یهو چشمم به ی دختری خورد(منظورش ا/ت بود)
چقدر خوشگل جذاب بود، اون موهاش منو یاد ا/ت میندازه، دقیقا لخت و بلند.
اصلا ولش کن. گوشیم رو در اوردم رفتم داخلش.....
ویو ا/ت
استاد امد درس داد. کلاس تمام شد خواستم برم خونه که یهو چند تا پسر ریختن سرم.
.....: اخی، ی دختر فقیر.
ا/ت: هوی. فقیر عمته.
......:(موهای ا/ت رو کشید و یکی امد ی اب سرد رو روی سرش ریخت.)
......: خانم کیم ا/ت
خواستم ی اخطار بدم که حواست باشه داری با کی حرف میزنی.
ویو ا/ت
دستس رو بلند کرد که بزنه تو گوشم که یهو اون پسره (منظورش جنگکوکه) امد دستش رو گرفت
کوک:بار اخرت باشه رو این دختر دست بلند میکنی، فهمیدی؟(ترسناک،جدی)
......ـ:با..با.باشه.
یهو دسته منو گرفت و منو از کلاس بیرون اورد بردم تو حیاط دانشگاه.
ویو جنگکوک
داشتم وسایلم رو جمع میکردم که برم بیرون، که یهو چند تا پسر رفتن بالای سر اون دختره، ولی با چیزایی که میگفتن شکه شدم یعنی(دختره فقیر، کیم ا/ت)
یعنی، اون دختر ا.. ا. ا/ته. باورم نمیشه
یعنی....
دیدم پسره دستش رو بلند کرد که بزنه داخل گوش ا/ت که رفتم دستش رو گرفت و ا/ت رو از کلاس اوردم بیرون و بردمش حیاط و.......
ا/ت: عا... ببخشید.....
(جنگکوک سریع بغلش کرد)
کوک: میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود، میدونی چقدر زجر کشیدم، خیلی دلم برات تنگ شده بود، خیلی خوشحالم بالاخره پیدات کردم(گریه)
ا/ت: عام، ببخشید شما؟
کوک: ا/ت، اصلا منو یادت هست؟
ی پسر عوضی که وقتی بچه بود بهترین دوستش رو بدون هیچ خبری ول کرد. اره منو همون پسرم، جئون جنگکوک.
ا/ت: ج. ج. جنگکوک؟
(ا/ت چشماش سیاهی رفت افتاد زمین)
و.....
۳.۳k
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.