ادامه part 3
ادامه part 3
تهیونگ بلند شد و دست جونگکوک رو گرفت و با خودش کشید... آروم آروم در کنار هم قدم میزدن... باد خنکی که اون اطراف میپیچید به صورتشان میخورد و باعث آرامش هرکسی میشد... تهیونگ نگاهش رو داد به جونگکوک و با صدای ملایمی پرسید : الان بهتری؟
- اهم... هیچوقت فکرشم نمیکردم قدم زدن باکسی اینقدر حالمو خوب کنه.
چون این فیکم زیاده باز هم جا نمیشه
شاید توی این فیک اشکتون دربیاد ولی بدونین شاده
تهیونگ بلند شد و دست جونگکوک رو گرفت و با خودش کشید... آروم آروم در کنار هم قدم میزدن... باد خنکی که اون اطراف میپیچید به صورتشان میخورد و باعث آرامش هرکسی میشد... تهیونگ نگاهش رو داد به جونگکوک و با صدای ملایمی پرسید : الان بهتری؟
- اهم... هیچوقت فکرشم نمیکردم قدم زدن باکسی اینقدر حالمو خوب کنه.
چون این فیکم زیاده باز هم جا نمیشه
شاید توی این فیک اشکتون دربیاد ولی بدونین شاده
۱.۲k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.