my mafia
my mafia
p.²¹
ویو کوک
( کنار در به دیوار تکیه دادم و دستمو داخل جیبم فرو بردم و به زمین خیره شدم و تو افکارم غرق شدم که بعد چند مین در باز شد و ات از اون اتاق اومد بیرون پوزخندیم رویی لباش بود رو به من گفت بریم و جلو تر از من قدن بر داشت و رفت منم پشت سرش قدم برداشتم و رفتم تا از اونجا اومدیم بیرون و به ماشین رسیدیم من قدم هامو سریع کردم و جلو تر از اون رفتم و در رو براش باز کردم اون نشست منم در رو بستم و خودم رفتم سوار ماشین شودم و ماشین رو روشن کردم که ات گفت میریم عمارت منم حرکت کردم بعد چند مین که تقریبا نزدیک عمارت بودیم به ات یه نگاهی انداختم اون دختر واقعا خیلی خوشگله اون چشمایی کشیدش اون بینی کوچیکش اون دختر دقیقا عین یه فرشتس اما ................. )
•پرش زمانی به یک ماه بعد•
ویو ات
( تو اتاق کارم بودم که یهو در زده شد گفتم بیاد تو یوهان بود )
* سلام خانوم جانگ
- مگه بهت نگفتم نیاز نیست رسمی باهام حرف بزنی 🤨
* خیلی مت..... چیز یعنی باشه
- حالا خوب شد اون پرونده هارو برام آوردی
* اره ( پرونده هارو گذاشت رو میز )
- ممنون
* خواهش میکنم میگم ات
-( عینکش زو در آورد و به چان یول نگاه کرد )
* میتونم یه سوال بپرسم
- البته بپرس
* شما به آقای جئون علاقه دارید ؟ آخه همیشه یه جور خاص نگاهش میکنید 😶
- ( مکث کرد که یهو زد زیر خنده ) نه بابا
* عااا متاسفم ببخشید نباید این سوال رو میپرسیدم
- اشکالی نداره اما مگه چطور نگاش میکنم ؟
* خب جوری پر از علاقه و احساس بهش نگاه میکنی در صورتی که به بقیه بی علاقه و سرد نگاه میکنی 😅( سرش رو خاروند )
- که اینطور
* خب من میرم دیگه
- برو خدا نگهدار
*( رفت )
p.²¹
ویو کوک
( کنار در به دیوار تکیه دادم و دستمو داخل جیبم فرو بردم و به زمین خیره شدم و تو افکارم غرق شدم که بعد چند مین در باز شد و ات از اون اتاق اومد بیرون پوزخندیم رویی لباش بود رو به من گفت بریم و جلو تر از من قدن بر داشت و رفت منم پشت سرش قدم برداشتم و رفتم تا از اونجا اومدیم بیرون و به ماشین رسیدیم من قدم هامو سریع کردم و جلو تر از اون رفتم و در رو براش باز کردم اون نشست منم در رو بستم و خودم رفتم سوار ماشین شودم و ماشین رو روشن کردم که ات گفت میریم عمارت منم حرکت کردم بعد چند مین که تقریبا نزدیک عمارت بودیم به ات یه نگاهی انداختم اون دختر واقعا خیلی خوشگله اون چشمایی کشیدش اون بینی کوچیکش اون دختر دقیقا عین یه فرشتس اما ................. )
•پرش زمانی به یک ماه بعد•
ویو ات
( تو اتاق کارم بودم که یهو در زده شد گفتم بیاد تو یوهان بود )
* سلام خانوم جانگ
- مگه بهت نگفتم نیاز نیست رسمی باهام حرف بزنی 🤨
* خیلی مت..... چیز یعنی باشه
- حالا خوب شد اون پرونده هارو برام آوردی
* اره ( پرونده هارو گذاشت رو میز )
- ممنون
* خواهش میکنم میگم ات
-( عینکش زو در آورد و به چان یول نگاه کرد )
* میتونم یه سوال بپرسم
- البته بپرس
* شما به آقای جئون علاقه دارید ؟ آخه همیشه یه جور خاص نگاهش میکنید 😶
- ( مکث کرد که یهو زد زیر خنده ) نه بابا
* عااا متاسفم ببخشید نباید این سوال رو میپرسیدم
- اشکالی نداره اما مگه چطور نگاش میکنم ؟
* خب جوری پر از علاقه و احساس بهش نگاه میکنی در صورتی که به بقیه بی علاقه و سرد نگاه میکنی 😅( سرش رو خاروند )
- که اینطور
* خب من میرم دیگه
- برو خدا نگهدار
*( رفت )
۷۶۵
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.