فیک تهیونگ پارت 11
ببخشید به خاطر اینکه دیر شد 🙂♥️درسام سنگینن می دونین که سال آخری بودن خیلی سخته
شرط پارت بعد 70 لایک ♥️
+ چشامم پر از اشک شده بود و چیزی رو خیلی نمی دید توان وایسادن رو نداشتم و روی دو زانوم نشستم و شروع کردم به گریه کردن....... نمی دونم... نمی دونم از کی انقد ضعیف شدم که توی یک هفته فقط فقط تویه یه هفته تونستم انقد وابستش شم!
@ خودم از اون دیدار اولم که باهم دیدمشون تو مدرسه فهمیدم یه چیزایی رو ولی خب نمی خواستم باور کنم.... یئونا
+ هوم؟
@ فک کنم بخاطر همین بود که نمی خواستی جوابمو بدی نه؟
+ نه من واقعا نمی دونستم چه حسی بهت دارم
@ یادته که روز اول باهم چجوری بودیم نه؟
+عا آره
@ الان باید با اون همون طوری باشی
.
.
.
.
_از دست اون دختره سلیطه جدا شدم و دنبال یئون گشتم می دونستم قطعا از این خبر شکه شده و باید همه چیزو بهش توضیح می دادم.... می خواستم وارد ساختمون اصلی بشم که نگهبانها جلومو گرفتن و بعد با معرفی خودم با یه بدبختی گذاشتن برم... در تک تک اتاق های طبقه اولو باز کردم ولی نبود پس رفتم طبقه دوم در یه اتاق نیمه باز بود و لامپش روشن بود حدس زدم اونجا باشه به اتاق رسیدم و از وسط در که باز بود اتاقو نگاه کردم که...
@ نگهبانا بهم اعلام کردن که کی وارد کاخ شده...... یئونا می خوای کاری کنی که اونم حسی که به تو دست داده به اونم دست بده؟
+ عا ولی خب اگه اون منو دوست نداشته باشه چجوری میشه....
@ مث اینکه اومده دنبالت پس حتما یه چیز هس صدای قدماشو که میشنوی؟
+ اونه؟
@ آره
+ خب باید چیکار کنم؟
@ باید جوری قرار بگریم که انگار داریم همو می بوسیم!
+چییییی
@ تو یه حرکت به خودم نزدیکش کردم و دستمو دور کمرش حلقه کردم با ثابت شدن قدماش مطمئن شدم پشت دره که در به سرعت به دیوار خورد و صدای وحشتناکی داد
_مشخصه اینجا چه غلطی داری می کنی یئون
+ من.... من
@ بوسیدن دوس پسرش ایرادی داره جناب کیم؟
+ یاااا.... فاتحم خوندس.... صورتش از عصبانیت سرخ شده بود یعنی امشب.... امشب چه بلایی سرم میاد خدایا خودت رحم کن بهم تو از همه چی خبر داری
_ حرفی نداشتم بگم نیش خندی زدم و گفتم...... پایین منتظرتم یئون
+رفت پایین و از مینهو پرسیدم.... یعنی برم الان؟
@ آره برو ولی حواست باشه که باید بزنی تو ذوقش اوکی؟ یه وقت اون دکمه مهربونیت فعال نشه ها
+ خنده ای کردم و ازش خدافظی کردم دم در اتاق وایساده بود خیلی حالم اوکی بود همش به خاطر اون بود سر جام وایسادم و با دو دویدم سمتش و محکم بغلش کردم
@ عاه شیطونی نکن دیگه می دونی که قلبم ضعیفه
+ برو بابا مرسیییییی... و با زوق خاصی رفتم سمت در که...
شرط پارت بعد 70 لایک ♥️
+ چشامم پر از اشک شده بود و چیزی رو خیلی نمی دید توان وایسادن رو نداشتم و روی دو زانوم نشستم و شروع کردم به گریه کردن....... نمی دونم... نمی دونم از کی انقد ضعیف شدم که توی یک هفته فقط فقط تویه یه هفته تونستم انقد وابستش شم!
@ خودم از اون دیدار اولم که باهم دیدمشون تو مدرسه فهمیدم یه چیزایی رو ولی خب نمی خواستم باور کنم.... یئونا
+ هوم؟
@ فک کنم بخاطر همین بود که نمی خواستی جوابمو بدی نه؟
+ نه من واقعا نمی دونستم چه حسی بهت دارم
@ یادته که روز اول باهم چجوری بودیم نه؟
+عا آره
@ الان باید با اون همون طوری باشی
.
.
.
.
_از دست اون دختره سلیطه جدا شدم و دنبال یئون گشتم می دونستم قطعا از این خبر شکه شده و باید همه چیزو بهش توضیح می دادم.... می خواستم وارد ساختمون اصلی بشم که نگهبانها جلومو گرفتن و بعد با معرفی خودم با یه بدبختی گذاشتن برم... در تک تک اتاق های طبقه اولو باز کردم ولی نبود پس رفتم طبقه دوم در یه اتاق نیمه باز بود و لامپش روشن بود حدس زدم اونجا باشه به اتاق رسیدم و از وسط در که باز بود اتاقو نگاه کردم که...
@ نگهبانا بهم اعلام کردن که کی وارد کاخ شده...... یئونا می خوای کاری کنی که اونم حسی که به تو دست داده به اونم دست بده؟
+ عا ولی خب اگه اون منو دوست نداشته باشه چجوری میشه....
@ مث اینکه اومده دنبالت پس حتما یه چیز هس صدای قدماشو که میشنوی؟
+ اونه؟
@ آره
+ خب باید چیکار کنم؟
@ باید جوری قرار بگریم که انگار داریم همو می بوسیم!
+چییییی
@ تو یه حرکت به خودم نزدیکش کردم و دستمو دور کمرش حلقه کردم با ثابت شدن قدماش مطمئن شدم پشت دره که در به سرعت به دیوار خورد و صدای وحشتناکی داد
_مشخصه اینجا چه غلطی داری می کنی یئون
+ من.... من
@ بوسیدن دوس پسرش ایرادی داره جناب کیم؟
+ یاااا.... فاتحم خوندس.... صورتش از عصبانیت سرخ شده بود یعنی امشب.... امشب چه بلایی سرم میاد خدایا خودت رحم کن بهم تو از همه چی خبر داری
_ حرفی نداشتم بگم نیش خندی زدم و گفتم...... پایین منتظرتم یئون
+رفت پایین و از مینهو پرسیدم.... یعنی برم الان؟
@ آره برو ولی حواست باشه که باید بزنی تو ذوقش اوکی؟ یه وقت اون دکمه مهربونیت فعال نشه ها
+ خنده ای کردم و ازش خدافظی کردم دم در اتاق وایساده بود خیلی حالم اوکی بود همش به خاطر اون بود سر جام وایسادم و با دو دویدم سمتش و محکم بغلش کردم
@ عاه شیطونی نکن دیگه می دونی که قلبم ضعیفه
+ برو بابا مرسیییییی... و با زوق خاصی رفتم سمت در که...
۲۰.۰k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.