دروغ اجباری پارت7
دروغ اجباری
پارت 7
#رزی
اومدم راهمو بکشم برم ولی دیگه طافت نیوردم.
از موقعی که اومدم بیرون تهیونگ داشت تعقیبم میکرد فکر کرده من نمیفهمم.
برگشتم سمتش و سریع گفتم
رزی:تا کی میخوای دنبالم کنی؟شاید من بخوام برم بمیرم تو هم میای؟اصا چرا شروع کردی اومدی دنبالم؟
تهیونگ جا خورده بود.
تهیونگ:نه من قصد بدی نداشتم...میخواستم کسی مزاحمت نشه!
رزی:تو چیکار داری کسی مزاحم من میشه یا نه؟بعدشم...خودم از پس اونا برمیام نیازی به کمکت نیست!
دویدمو رفتم.(شبیه فیلم ترکی شد😂💔)
#تهیونگ
این چش بود؟
مگه کار بدی کردم که اینجوری ناراحت شد؟
برگشتم خوابگاه.
۲#ساعت بعد
رزی هنوز برنگشته بود همه نگرانش بودن گوشیش هم خاموش بود.
#جیمین
خیلی بیش از حد نگران رزی شده بودم.
دیگه طاقت نیوردم.
جیمین:خیلی دیر کرده من میرم دنبالش.
بعدش دویدم رفتم بیرون توی پارک.
داشت تو پارک میدوید و دنبال رزی میگشت که یهو خورد به ینفر...
به نظرتون اون یه نفر کیه؟😂
خودم هنوز نمیدونم دقیقا باید کی باشه😂💔
لایک:+20
کامنت:+30
پارت 7
#رزی
اومدم راهمو بکشم برم ولی دیگه طافت نیوردم.
از موقعی که اومدم بیرون تهیونگ داشت تعقیبم میکرد فکر کرده من نمیفهمم.
برگشتم سمتش و سریع گفتم
رزی:تا کی میخوای دنبالم کنی؟شاید من بخوام برم بمیرم تو هم میای؟اصا چرا شروع کردی اومدی دنبالم؟
تهیونگ جا خورده بود.
تهیونگ:نه من قصد بدی نداشتم...میخواستم کسی مزاحمت نشه!
رزی:تو چیکار داری کسی مزاحم من میشه یا نه؟بعدشم...خودم از پس اونا برمیام نیازی به کمکت نیست!
دویدمو رفتم.(شبیه فیلم ترکی شد😂💔)
#تهیونگ
این چش بود؟
مگه کار بدی کردم که اینجوری ناراحت شد؟
برگشتم خوابگاه.
۲#ساعت بعد
رزی هنوز برنگشته بود همه نگرانش بودن گوشیش هم خاموش بود.
#جیمین
خیلی بیش از حد نگران رزی شده بودم.
دیگه طاقت نیوردم.
جیمین:خیلی دیر کرده من میرم دنبالش.
بعدش دویدم رفتم بیرون توی پارک.
داشت تو پارک میدوید و دنبال رزی میگشت که یهو خورد به ینفر...
به نظرتون اون یه نفر کیه؟😂
خودم هنوز نمیدونم دقیقا باید کی باشه😂💔
لایک:+20
کامنت:+30
۱۵.۲k
۱۶ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.