سناریو استری کیدز
وقتی بهشون میگی میشه برام لالایی بخونی؟!
#استری_کیدز
#درخواستی
چان:
_لالایی؟!
خودت رو کیوت کردی و اوهومی گفتی
_من بلد نیستم که
&پس نازم کن تا بخوابم
چان لبخندی زد و دستش رو درون موهای خرمایی رنک لَختت فرو برد
مینهو:
_سرت رو بزار رو پام
به حرفش گوش کردی و سرت رو روی پای سمت راستش گذاشتی، انگشت هاش پوست سرت رو ماساژ میدادن، آروم گفت
_لالایی که نه... ولی برات آهنگ می خونم
درحالی که یک دستش کف سر تورو ماساژ میداد و دستش دیگه اش گربه اش دوری رو نوازش میکرد شروع به خوندن آهنگ مورد علاقه ات کرد
چانگبین:
_لالایی؟!.. من فقط همون آهنگ حسنی که یه هفته است برام پلی میکنی بلدم
&خب همونو بخون
_آخه همش رو بلد نیستم
&هرچی بلدی بخون.. بخون دیگه چانگبین
_الاگ کوب و ناجنین... سر در هوا سم بر دمین
&همینو یاد گرفتی؟!
لبخند کیوتی زد و سر تکون داد
&لالایی رو بیخیال بیا بریم غذا بخوریم
_موافقم
هیونجین:
_من لالایی بخونم؟! من؟! هوانگ هیونجین لالایی بخونه؟! برای تو؟!
چشم غره ای بهش رفتی که گفت
_معلومه که میخونم عزیزم.. بیا... بیا بخواب
&آفرین.. هوانگ هیونجین
سرت رو به مبل تکیه دادی و شروع کرد به لالایی خوندن
جیسونگ:
_نمیشه بجای لالایی برات آهنگ بخونم؟!
صورتش اینقدر کیوت بود که داشتی کف و خون قاطی میکردی
&باشه بخون
لبخندی زد و جسم رو توی بغلش کشید، بطوری که اون روی مبل دراز کشیده بود و تو روی اون و سرت روی سینه اش بود، شروع کرد به خوندن، صدای تپش قلبش و آواز زیباش یه هارمونی خاص رو ایجاد کرده بودن که ناخواسته به خلسه فرو بردتت...
فلیکس:
_خب.. من فقط یدونه بلدم... اونو یاد گرفتم که برای دخترمون بخونم، و اون الان توی شکمته پس بیا اینجا
یک دستش رو دور گردنت انداخت و دست دیگه اش رو روی شکمت که بالا آمده بود و کنار گوشت با صدای کلفتش مشغول خوندن لالایی شد
سونگمین:
_فکرشم نکن
&چرااا
_چون دیشب که بهت گفتم موقع خواب بغلم کن نکردی
&توروخدا.. سونگمینا
رفتی و خودت رو توی بغلش انداختی
&نمی خوای برای دوست دخترت یکوچولو لالایی بخونی؟!
متقابل بغلت کرد و چونه اش رو روی سرت گذاشت و گفت
_ترجیح میدم وقتی زنم شدی هرشب برات لالایی بخونم...
جونگین:
شما داری برای این جناب لالایی می خونی و موهاش رو نوازش میکنی و اون روی پات دراز کشیده و داره نون تست می خوره
#استری_کیدز
#درخواستی
چان:
_لالایی؟!
خودت رو کیوت کردی و اوهومی گفتی
_من بلد نیستم که
&پس نازم کن تا بخوابم
چان لبخندی زد و دستش رو درون موهای خرمایی رنک لَختت فرو برد
مینهو:
_سرت رو بزار رو پام
به حرفش گوش کردی و سرت رو روی پای سمت راستش گذاشتی، انگشت هاش پوست سرت رو ماساژ میدادن، آروم گفت
_لالایی که نه... ولی برات آهنگ می خونم
درحالی که یک دستش کف سر تورو ماساژ میداد و دستش دیگه اش گربه اش دوری رو نوازش میکرد شروع به خوندن آهنگ مورد علاقه ات کرد
چانگبین:
_لالایی؟!.. من فقط همون آهنگ حسنی که یه هفته است برام پلی میکنی بلدم
&خب همونو بخون
_آخه همش رو بلد نیستم
&هرچی بلدی بخون.. بخون دیگه چانگبین
_الاگ کوب و ناجنین... سر در هوا سم بر دمین
&همینو یاد گرفتی؟!
لبخند کیوتی زد و سر تکون داد
&لالایی رو بیخیال بیا بریم غذا بخوریم
_موافقم
هیونجین:
_من لالایی بخونم؟! من؟! هوانگ هیونجین لالایی بخونه؟! برای تو؟!
چشم غره ای بهش رفتی که گفت
_معلومه که میخونم عزیزم.. بیا... بیا بخواب
&آفرین.. هوانگ هیونجین
سرت رو به مبل تکیه دادی و شروع کرد به لالایی خوندن
جیسونگ:
_نمیشه بجای لالایی برات آهنگ بخونم؟!
صورتش اینقدر کیوت بود که داشتی کف و خون قاطی میکردی
&باشه بخون
لبخندی زد و جسم رو توی بغلش کشید، بطوری که اون روی مبل دراز کشیده بود و تو روی اون و سرت روی سینه اش بود، شروع کرد به خوندن، صدای تپش قلبش و آواز زیباش یه هارمونی خاص رو ایجاد کرده بودن که ناخواسته به خلسه فرو بردتت...
فلیکس:
_خب.. من فقط یدونه بلدم... اونو یاد گرفتم که برای دخترمون بخونم، و اون الان توی شکمته پس بیا اینجا
یک دستش رو دور گردنت انداخت و دست دیگه اش رو روی شکمت که بالا آمده بود و کنار گوشت با صدای کلفتش مشغول خوندن لالایی شد
سونگمین:
_فکرشم نکن
&چرااا
_چون دیشب که بهت گفتم موقع خواب بغلم کن نکردی
&توروخدا.. سونگمینا
رفتی و خودت رو توی بغلش انداختی
&نمی خوای برای دوست دخترت یکوچولو لالایی بخونی؟!
متقابل بغلت کرد و چونه اش رو روی سرت گذاشت و گفت
_ترجیح میدم وقتی زنم شدی هرشب برات لالایی بخونم...
جونگین:
شما داری برای این جناب لالایی می خونی و موهاش رو نوازش میکنی و اون روی پات دراز کشیده و داره نون تست می خوره
۱۲.۶k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.