تو مال منی...~
🌛🇵 🇦 🇷 🇹 :②❤️🔥
آخه... من.. من خیلی دوسش داشتم... بغضم گرفت...رفتم سر کلاس نشستم تو میزمو حتی از خجالتم به لیا نگاه نکردم... بعد چند مین معلم وارد شد.. به همراه یه دانش اموز جدید... صبر کن ببینم من اونو تا حیاط مدرشه ندیدم؟... چرا خودشه...
"معلم:سلام بچه ها... همونطور ک میبینید یه دانش اموز جدید همرامه... خب خودتو معرفی کن...
".....: سلام من.. شیاعو ژانم.. و امید وارم دوستای خوبی برای هم باشیم...
همه ی دخترا زول زده بودن بهشو تو گوش هم پچ پچ میکردن ک خوشتیپه و از این حرفا.... یهو یچی زد به سرم... ن.. نکنه دوست پسر لیا این پسره باشه... بغضم بیشتر شد... نه یعنی اینه؟... وایی... این پسره از منم خوشتیپه... معلومه کل دخترا درو ورش هستن... قدش بلندو چهار شونس... اما.. همه منو مسخره میکننو میگن پسر دختر نما... منم ناراحت میشم هیچوقت این حرفارو به مامانم یا بابام نگفتم تک فرزندمو خواهر برادری ندارم... اخه مگه تقصیر منه که کوچولو به دنیا اومدم؟...... امروز کلا از اول کلاس تا آخر کلاس حواسم به درس نبود و فقط فکرم به حرفای لیا بود من میتونم بگم شاگرد معمولیم نه خوب نه بد...زنک خوردو همه پاشدن برن خونه هاشون منم داشتم از حیاط مدرسه خارج میشدم که یهو دوتا از دوستام منو صدا زدن... من کلا تو مدرسه دوتا دوست دارم...
" چانگو و کیانگ هردو باهم: یبیو.. یبیو(بلند)
برگشتم..
"یبیو: بله؟
" چانگو: بالاخره ایستادی پسر... واییی انقدر دوییدم تا بهت برسیم... (نفس نفس)
"یبیو: منو ببخشید... چیکارم داشتین؟
" کیانگ: میخواستیم بگیم ک امروز میای بریم بار؟
"یبیو: ب.. بار؟برای چی؟
" چانگو: بچه جون برای چی میرن بار؟ برای اینکه خوش بگذرونن دیگه...
"یبیو: اما.. من نمیتونم بیام(قیافه ی ناراحت)
" کیانگ: بیخیال بیا دیگه...
یبیو: اخه من حالم خوب نیست.. بعدشم... اصلا بار نیومدم تا حالا نمیدونم چجور جاییه...
چانگو: اشکال نداره هم میفهمی چطور جاییه هم روحیت عوض میشه با اینکه دردتو نمیدونم ولی اوکی میشی...
یبیو: باشه...دربارش فکر میکنم... من دیگه میرم خداحافظ...
کیانگو چانگو باهم: بایی!
و دست تکون میدن...در حال رفتن به خونه بودم.. میرسم که به مامانو بابام سلام میدمو بلافاصله میخواستم برم تو اتاقم که یهو مامانم گفت...
م یبیو:پسرم... ناهار حاضره لباساتو عوض کن بیا...
یبیو: من..گشنم نیست..!(ناراحت)
م یبیو: حالت خوبه؟
یبیو: اره... فقط یکم خستمه... همین..!!
#gey_love🌛
آخه... من.. من خیلی دوسش داشتم... بغضم گرفت...رفتم سر کلاس نشستم تو میزمو حتی از خجالتم به لیا نگاه نکردم... بعد چند مین معلم وارد شد.. به همراه یه دانش اموز جدید... صبر کن ببینم من اونو تا حیاط مدرشه ندیدم؟... چرا خودشه...
"معلم:سلام بچه ها... همونطور ک میبینید یه دانش اموز جدید همرامه... خب خودتو معرفی کن...
".....: سلام من.. شیاعو ژانم.. و امید وارم دوستای خوبی برای هم باشیم...
همه ی دخترا زول زده بودن بهشو تو گوش هم پچ پچ میکردن ک خوشتیپه و از این حرفا.... یهو یچی زد به سرم... ن.. نکنه دوست پسر لیا این پسره باشه... بغضم بیشتر شد... نه یعنی اینه؟... وایی... این پسره از منم خوشتیپه... معلومه کل دخترا درو ورش هستن... قدش بلندو چهار شونس... اما.. همه منو مسخره میکننو میگن پسر دختر نما... منم ناراحت میشم هیچوقت این حرفارو به مامانم یا بابام نگفتم تک فرزندمو خواهر برادری ندارم... اخه مگه تقصیر منه که کوچولو به دنیا اومدم؟...... امروز کلا از اول کلاس تا آخر کلاس حواسم به درس نبود و فقط فکرم به حرفای لیا بود من میتونم بگم شاگرد معمولیم نه خوب نه بد...زنک خوردو همه پاشدن برن خونه هاشون منم داشتم از حیاط مدرسه خارج میشدم که یهو دوتا از دوستام منو صدا زدن... من کلا تو مدرسه دوتا دوست دارم...
" چانگو و کیانگ هردو باهم: یبیو.. یبیو(بلند)
برگشتم..
"یبیو: بله؟
" چانگو: بالاخره ایستادی پسر... واییی انقدر دوییدم تا بهت برسیم... (نفس نفس)
"یبیو: منو ببخشید... چیکارم داشتین؟
" کیانگ: میخواستیم بگیم ک امروز میای بریم بار؟
"یبیو: ب.. بار؟برای چی؟
" چانگو: بچه جون برای چی میرن بار؟ برای اینکه خوش بگذرونن دیگه...
"یبیو: اما.. من نمیتونم بیام(قیافه ی ناراحت)
" کیانگ: بیخیال بیا دیگه...
یبیو: اخه من حالم خوب نیست.. بعدشم... اصلا بار نیومدم تا حالا نمیدونم چجور جاییه...
چانگو: اشکال نداره هم میفهمی چطور جاییه هم روحیت عوض میشه با اینکه دردتو نمیدونم ولی اوکی میشی...
یبیو: باشه...دربارش فکر میکنم... من دیگه میرم خداحافظ...
کیانگو چانگو باهم: بایی!
و دست تکون میدن...در حال رفتن به خونه بودم.. میرسم که به مامانو بابام سلام میدمو بلافاصله میخواستم برم تو اتاقم که یهو مامانم گفت...
م یبیو:پسرم... ناهار حاضره لباساتو عوض کن بیا...
یبیو: من..گشنم نیست..!(ناراحت)
م یبیو: حالت خوبه؟
یبیو: اره... فقط یکم خستمه... همین..!!
#gey_love🌛
۹.۴k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.