پارت ۱۴
پارت ۱۴
ات ویو:به تهیونگ زنگ زدم
ات:الو تهیونگ
تهیونگ:سلام کاری داشتی
ات:من همین الان باید ببینمت خیلی سریع بیا خونه من
تهیونگ:باشه الان میام
تهیونگ ویو:گوشیم زنگ خورد ات بود تعجب کردم ک بهم زنگ زده یکم نگران شدم ک گف باید سریع ببینمت وای حالا به سانا چی بگم
تهیونگ:سانا یه اتفاق مهم تو شرکت افتاده من باید سریع برم
سانا:باشه ولی این وقت شب
تهیونگ:آره
سلنا:خدافظ
تهیونگ ویو:سوار ماشین شدم به سمت خونه ات رفتم رسیدم در زدم ک دیدم ات با چشمای گریون پرید بغلم باورم نمیشد اون الان منو بغل کرد منم متقابل بغلش کردم و موهاش و نوازش کردم
تهیونگ:چی شده ات
ات:تهیونگ.....حق.....منو.....ببخش......حق....همه....حق....اینا...تقصیر منه
تهیونگ:باشه آروم باش بیا بشینیم و بهم بگو چی شده
ات:باشه
ات ویو:به تهیونگ زنگ زدم
ات:الو تهیونگ
تهیونگ:سلام کاری داشتی
ات:من همین الان باید ببینمت خیلی سریع بیا خونه من
تهیونگ:باشه الان میام
تهیونگ ویو:گوشیم زنگ خورد ات بود تعجب کردم ک بهم زنگ زده یکم نگران شدم ک گف باید سریع ببینمت وای حالا به سانا چی بگم
تهیونگ:سانا یه اتفاق مهم تو شرکت افتاده من باید سریع برم
سانا:باشه ولی این وقت شب
تهیونگ:آره
سلنا:خدافظ
تهیونگ ویو:سوار ماشین شدم به سمت خونه ات رفتم رسیدم در زدم ک دیدم ات با چشمای گریون پرید بغلم باورم نمیشد اون الان منو بغل کرد منم متقابل بغلش کردم و موهاش و نوازش کردم
تهیونگ:چی شده ات
ات:تهیونگ.....حق.....منو.....ببخش......حق....همه....حق....اینا...تقصیر منه
تهیونگ:باشه آروم باش بیا بشینیم و بهم بگو چی شده
ات:باشه
۱۳.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.