𝒑𝒂𝒓𝒕65
𝒑𝒂𝒓𝒕65
منشی بودن برای شرکتی که مدیرش جیمین باشه
مامان ته : انگار ناهارم نداریم
لونا: زنگ میزنم داداش که میاد پیتزا بیاره
ته: جیمین اینجا نمیاد
لونا: چرا .. عا .. اوووو
مامان ته: چرا
+خب خاله جون چه خبررر .. مامان مسافرت خوش گذشت ؟؟
مامانم: اره واقعا کاش تو ام بودی
لونا: ا/ت ا/ت ا/ت
+بله بله بله
لونا: مرض مرض مرض :| باید به من بگی جانممم
+اصلنم ازت بزرگتر نیستم ولی چشممم جانمممممم
لونا: بیا کمکم کن ساکمو باز کنم (چشمک زد)
ته: خودت باز کن تنبل
لونا: به تو چه بد اخلاق
ته: یااااا :|
+اومدمممممم بدو
با لونا رفتیم تو اتاق ...
+ساکت کو ؟
لونا: تو ماشین
+پس چی میگی ساکمو باز کنم ؟ :|
لونا: بیا اینجااا بشین ببینمممممم
+واا :|
لونا: تو نبود ما اینجا چه اتفاقایی افتاده جز به جز مو به مو تعریف کن ... ححح .. اون چیزه تو اتاق داداش من چیکار میکردددد اینو بگوووو
+ساکتتتتتتت (دستمو گذاشتم جلو دهنشو سمت در دوییدم و خوب بستمش)
لونا: الهی بگردم برات موندی بین دوتا داداشای جذاب من
+خفهههه :| ببینم چند سالته جوجو هوم ؟
لونا: اممم دو ماه و ۱۴ روز دیگه میشه ۱۷ :)))
+خیلی زوده براااتتتتت
لونا: ا/ت میزنمتااا فقط سه سال ازم بزرگتری :|
+سه سال و ......
لونا: ا/تتتتتت :|
+باشه بابا ... خب ...
لونا: نگو نگووووو
+روانی :|
لونا: نگو که دل موچی بدبختمو شکستی
+یه بار دیگه اونو جلو من مظلوم جلوه بده تا بزنم ماستت کنم
لونا: چرااا داداشممممم :((
+بگذریم ... داشتم میگفتم ... تهیونگو دوست دارم
لونا: خب اینو میدونم میگم جریان چیه الان چی میشه دوتا برادرو انداختی به جون هم ... جیمینو چیکار کنیم سربازیو پیچونده بابا مجبور شد با پول بخره وگرنه الان ......
+به من چه ... ببین هیچ چیز اون بی همه چیز برام مهم نیست
لونا: میگی چی شده یا برم سراغ خودش ؟
+ببینم روش میشه گندی که زده رو تعریف کنه یا نه
لونا: حالا هر چی... میدونی که راحت نمیگذره
+از چی
لونا: از تو دیگه ....
+من دیگه دوسش ندارم
دستمو گرفت
لونا: ا/ت من چشم باز کردم تورو تو خونمون دیدم تو خواهر منی ولی منم خوب برادرامو میشناسم ... چون دوست دارم میخوام کمکت کنم ... جیمین از تونمیگذره مخصوصا اگه بدونه با ته رابطه داری ... حتی شده از لج و لجبازی با تهیونگ اذیتت میکنه تو که میشناسیش...
+یعنی میگی چیکار کنم ؟
لونا: منم نمیدونم :( ولی هر اتفاقی که بیوفته من طرف تو ام نه اون دوتا :)
+تو کی انقدر بزرگ شدی جوجووو (محکم تو بغلم گرفتمش )
لونا: یااا من یه مامان دارم تو اضافه نشوووو
+ولی من فقطط یه خواهر دارم اونم توییییی
در اتاق باز شد
مامانم : دخترای من محبتشون گل کرده ؟
لونا: اوف چه جورمممم یکم دیگه فشار بده ازم اکلیل میپاچه :|
+گمشو لیاقت نداری (با خنده )
مامانم: پاشین بیاین داداشت زنگ زد غذا اوردن
منشی بودن برای شرکتی که مدیرش جیمین باشه
مامان ته : انگار ناهارم نداریم
لونا: زنگ میزنم داداش که میاد پیتزا بیاره
ته: جیمین اینجا نمیاد
لونا: چرا .. عا .. اوووو
مامان ته: چرا
+خب خاله جون چه خبررر .. مامان مسافرت خوش گذشت ؟؟
مامانم: اره واقعا کاش تو ام بودی
لونا: ا/ت ا/ت ا/ت
+بله بله بله
لونا: مرض مرض مرض :| باید به من بگی جانممم
+اصلنم ازت بزرگتر نیستم ولی چشممم جانمممممم
لونا: بیا کمکم کن ساکمو باز کنم (چشمک زد)
ته: خودت باز کن تنبل
لونا: به تو چه بد اخلاق
ته: یااااا :|
+اومدمممممم بدو
با لونا رفتیم تو اتاق ...
+ساکت کو ؟
لونا: تو ماشین
+پس چی میگی ساکمو باز کنم ؟ :|
لونا: بیا اینجااا بشین ببینمممممم
+واا :|
لونا: تو نبود ما اینجا چه اتفاقایی افتاده جز به جز مو به مو تعریف کن ... ححح .. اون چیزه تو اتاق داداش من چیکار میکردددد اینو بگوووو
+ساکتتتتتتت (دستمو گذاشتم جلو دهنشو سمت در دوییدم و خوب بستمش)
لونا: الهی بگردم برات موندی بین دوتا داداشای جذاب من
+خفهههه :| ببینم چند سالته جوجو هوم ؟
لونا: اممم دو ماه و ۱۴ روز دیگه میشه ۱۷ :)))
+خیلی زوده براااتتتتت
لونا: ا/ت میزنمتااا فقط سه سال ازم بزرگتری :|
+سه سال و ......
لونا: ا/تتتتتت :|
+باشه بابا ... خب ...
لونا: نگو نگووووو
+روانی :|
لونا: نگو که دل موچی بدبختمو شکستی
+یه بار دیگه اونو جلو من مظلوم جلوه بده تا بزنم ماستت کنم
لونا: چرااا داداشممممم :((
+بگذریم ... داشتم میگفتم ... تهیونگو دوست دارم
لونا: خب اینو میدونم میگم جریان چیه الان چی میشه دوتا برادرو انداختی به جون هم ... جیمینو چیکار کنیم سربازیو پیچونده بابا مجبور شد با پول بخره وگرنه الان ......
+به من چه ... ببین هیچ چیز اون بی همه چیز برام مهم نیست
لونا: میگی چی شده یا برم سراغ خودش ؟
+ببینم روش میشه گندی که زده رو تعریف کنه یا نه
لونا: حالا هر چی... میدونی که راحت نمیگذره
+از چی
لونا: از تو دیگه ....
+من دیگه دوسش ندارم
دستمو گرفت
لونا: ا/ت من چشم باز کردم تورو تو خونمون دیدم تو خواهر منی ولی منم خوب برادرامو میشناسم ... چون دوست دارم میخوام کمکت کنم ... جیمین از تونمیگذره مخصوصا اگه بدونه با ته رابطه داری ... حتی شده از لج و لجبازی با تهیونگ اذیتت میکنه تو که میشناسیش...
+یعنی میگی چیکار کنم ؟
لونا: منم نمیدونم :( ولی هر اتفاقی که بیوفته من طرف تو ام نه اون دوتا :)
+تو کی انقدر بزرگ شدی جوجووو (محکم تو بغلم گرفتمش )
لونا: یااا من یه مامان دارم تو اضافه نشوووو
+ولی من فقطط یه خواهر دارم اونم توییییی
در اتاق باز شد
مامانم : دخترای من محبتشون گل کرده ؟
لونا: اوف چه جورمممم یکم دیگه فشار بده ازم اکلیل میپاچه :|
+گمشو لیاقت نداری (با خنده )
مامانم: پاشین بیاین داداشت زنگ زد غذا اوردن
۶.۷k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.