7 Part ( آخر )
ا/ت: تهیونگ؟
با دیدن خرس گنده ای که دستش بود خندم گرفت. کسی به جز ما داخل اتاق نبود.
اومد نزدیک و خرس رو کنارم گذاشت.
انگار میخواست حرف بزنه ولی نمیدونست چطوری.
صورتش رو نزدیک صورتم اورد.
تهیونگ: راستش ا/ت ببخشید واقعا عذرمیخوام.
ا/ت: هی هی صبر کن. این قطره های اشک چیه که دارم میبینم؟
دستمو سمت چشماش بردم. خیس خیس بود.
ا/ت: بچه شدی تهیونگ؟ این چه کاریه؟
تهیونگ: من رو میبخشی؟
بغلش کردم و سرش رو روی سینم گذاشتم.
ا/ت: نبینم داری گریه میکنیا؟ منو ببخش که اونکارو کردم. باشه؟
لباش رو روی لبام گذاشت. اولش شوکه شدم ولی بعدش همراهیش کردم.
تهیونگ: کم کم داشت طعم لبات رو یادم میرفت توت فرنگی کوچولو.
" و یه پایان خوش...🥹 "
...
حقیقتا نمیدونم قرار بود تک پارتی باشه ولی هفت تا پارت شد 😐 خب شاید بخاطر اینه که خودم هم خیلی با این حال کردم.
دیگه همین امیدوارم خوشتون اومده باشه. 🫰🏻
اگه از این چند پارتی خوشتون اومد، لایک رو فراموش نکنید ♥️
با دیدن خرس گنده ای که دستش بود خندم گرفت. کسی به جز ما داخل اتاق نبود.
اومد نزدیک و خرس رو کنارم گذاشت.
انگار میخواست حرف بزنه ولی نمیدونست چطوری.
صورتش رو نزدیک صورتم اورد.
تهیونگ: راستش ا/ت ببخشید واقعا عذرمیخوام.
ا/ت: هی هی صبر کن. این قطره های اشک چیه که دارم میبینم؟
دستمو سمت چشماش بردم. خیس خیس بود.
ا/ت: بچه شدی تهیونگ؟ این چه کاریه؟
تهیونگ: من رو میبخشی؟
بغلش کردم و سرش رو روی سینم گذاشتم.
ا/ت: نبینم داری گریه میکنیا؟ منو ببخش که اونکارو کردم. باشه؟
لباش رو روی لبام گذاشت. اولش شوکه شدم ولی بعدش همراهیش کردم.
تهیونگ: کم کم داشت طعم لبات رو یادم میرفت توت فرنگی کوچولو.
" و یه پایان خوش...🥹 "
...
حقیقتا نمیدونم قرار بود تک پارتی باشه ولی هفت تا پارت شد 😐 خب شاید بخاطر اینه که خودم هم خیلی با این حال کردم.
دیگه همین امیدوارم خوشتون اومده باشه. 🫰🏻
اگه از این چند پارتی خوشتون اومد، لایک رو فراموش نکنید ♥️
۴۰.۷k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.