پارت 6
(" رُمـــــــــانِـــــــــ دِلِــــــــــ بــــــــی قَــــــــرارِ مَـــــــــنــــــــ ")
دیانا: خودمو زدم به خواب
ارسلان وقتی داشت میومد با خودش حرف میزد
ارسلان:دخترای بی چشم صد دفعه بهشون گفتم میرین بیرون زود بیاین حرف گوش نمیدن اصلاً
دیانا با گریه:اره ما بی چشمیم حرفتو گوش نمیدیم لباس پوشیدم از خونه رفتم بیرون
ارسلان:دیانااا دیانااا دیانااا
ارسلان:امیر بیا بریم دنبال دیانا
امیر:کجا رفت مگه
ارسلان: رفت بیرون
منو امیر رفتیم همه جارو گشتیم ولی نبود
تا اینکه ساعت3 شب بود که صدای در اومد
نیکا:ارسلان ارسلان دیانا اومد
ارسلان: رفتم سمت در
ارسلان:کجا بودی دیانا
دیانا:تو کوچه
ارسلان:من معذرت میخوام دیانا اون روز عصابم خورد بود سر تو نیکا داد زدم
دیانا: تو منو دوسم نداری
ارسلان:من دوست دارم همیشه هم دوست دارم
دیانا:نه نداری
ارسلان:دوست دارم دیانا
نیکا:برو بالا
ارسلان:بریم بالا
چیزی نگفتم و رفتم تو اتاق خوابیدم
صبح بلد شدم رفتم صبحانه درست کردم
نشستیم صبحانه خوردیم
ادامه دارد......
دیانا: خودمو زدم به خواب
ارسلان وقتی داشت میومد با خودش حرف میزد
ارسلان:دخترای بی چشم صد دفعه بهشون گفتم میرین بیرون زود بیاین حرف گوش نمیدن اصلاً
دیانا با گریه:اره ما بی چشمیم حرفتو گوش نمیدیم لباس پوشیدم از خونه رفتم بیرون
ارسلان:دیانااا دیانااا دیانااا
ارسلان:امیر بیا بریم دنبال دیانا
امیر:کجا رفت مگه
ارسلان: رفت بیرون
منو امیر رفتیم همه جارو گشتیم ولی نبود
تا اینکه ساعت3 شب بود که صدای در اومد
نیکا:ارسلان ارسلان دیانا اومد
ارسلان: رفتم سمت در
ارسلان:کجا بودی دیانا
دیانا:تو کوچه
ارسلان:من معذرت میخوام دیانا اون روز عصابم خورد بود سر تو نیکا داد زدم
دیانا: تو منو دوسم نداری
ارسلان:من دوست دارم همیشه هم دوست دارم
دیانا:نه نداری
ارسلان:دوست دارم دیانا
نیکا:برو بالا
ارسلان:بریم بالا
چیزی نگفتم و رفتم تو اتاق خوابیدم
صبح بلد شدم رفتم صبحانه درست کردم
نشستیم صبحانه خوردیم
ادامه دارد......
۲.۶k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.