رمان عشق خونین
رمان عشق خونین
پارت²
آیسو: سلام سلاممم
منشی: واییی از این دختره چقد بدم میاد
آیسو: جانن اوک نظر شمام مهمه بیبی
منشی: عه ببخشید خانم
آیسو: عب نداره مواظب دماغت باش که قبل خودت با آدم دست میده اوکی
منشی چشم غره رفت و منم خندیدم بدون در زدن وارد شدم
آیسو: هلووو مامی
مریم: آیسو جانن بیا بشین
آیسو: عه ببخشید سلام
امیر: سلام
مریم: آقا امیر اینم دختره بنده آیسو هست آیسو جان ایشون قراره مدیر عامل جدیدمون بشه آقا امیر
آیسو: اوهوم خوشبختم
امیر: همچنین
مریم: آیسو میشه این فرم رو به ایشون بدین تا پر کنن
آیسو: چشم
امیر: ممنون
چند دقیقه بعد........
امیر: من تموم کردم بفرمایید
مریم: عه چرا شما زحمت میکشین آیسو
آیسو: بدین من بفرمایید مامان
مریم: خب شما میتونین از فردا در اینجا کار کنین و اگه کاری داشتین یا به من یا به آیسو حتما بگین
امیر: بله چشم حتما پس من از حضورتون مرخص میشم
مریم: خدا نگهدار
امیر: خدافط
آیسو: واییی مامان خداییش این چقدر بچه مثبت بود
نشستم و یکم قهوه بخورم که صدرا اومد
صدرا: سلام زن عمو عه سلام آیسو جان
آیسو: سلاممم چطوری آقا
مریم: سلام صدرا جان بشین خب چخبرا
صدرا: هیچ میگذره آیسو خانم ما چطوره
آیسو: هوی از الان گفته باشم منو خانم و خاتونو از این چیزا صدا نزن سید
صدرا: توعم سید نگو
آیسو: اوک
مریم: خب صدرا بگو کی اومده اینجا
صدرا: کی؟!
مریم: امیر مقاره
صدرا: جانننن
مریم: آره یه نقشه هایی تو سرمه
آیسو: مامی میشه به منم توضیح بدین گویا
مریم: بعدا میفهمی فقط کاری رو که بهت میگمو بکن
آیسو: اوکیه
صدرا: زن عمو منظورتوت چیه آیسو یه کارایی بکنه
مریم: هر دوتاتون گوش بدین
آیسو. صدرا: خب
مریم: آیسو وانمود میکنه که عاشق همین پسره شده پس فردا هم تولدشه آیسو باید زودتر مخ پسره رو بزنه
آیسو: مامان چرااا
صدرا: تو جریان نیستی بعد نقشه میفهمی فقط کارتو درست انجام بده خاعش
آیسو: چشم آقای سروان خب دیگه
مریم: آیسو فقط سعی کن مخشو بزنی فقط همین
آیسو: اوکی خودت میدونی تو این کار ماهرم
بعد تموم شدن کارا منو صدرا رفتیم به قرار دوستانمون........که............
#رمان_عشق_خونین
پارت²
آیسو: سلام سلاممم
منشی: واییی از این دختره چقد بدم میاد
آیسو: جانن اوک نظر شمام مهمه بیبی
منشی: عه ببخشید خانم
آیسو: عب نداره مواظب دماغت باش که قبل خودت با آدم دست میده اوکی
منشی چشم غره رفت و منم خندیدم بدون در زدن وارد شدم
آیسو: هلووو مامی
مریم: آیسو جانن بیا بشین
آیسو: عه ببخشید سلام
امیر: سلام
مریم: آقا امیر اینم دختره بنده آیسو هست آیسو جان ایشون قراره مدیر عامل جدیدمون بشه آقا امیر
آیسو: اوهوم خوشبختم
امیر: همچنین
مریم: آیسو میشه این فرم رو به ایشون بدین تا پر کنن
آیسو: چشم
امیر: ممنون
چند دقیقه بعد........
امیر: من تموم کردم بفرمایید
مریم: عه چرا شما زحمت میکشین آیسو
آیسو: بدین من بفرمایید مامان
مریم: خب شما میتونین از فردا در اینجا کار کنین و اگه کاری داشتین یا به من یا به آیسو حتما بگین
امیر: بله چشم حتما پس من از حضورتون مرخص میشم
مریم: خدا نگهدار
امیر: خدافط
آیسو: واییی مامان خداییش این چقدر بچه مثبت بود
نشستم و یکم قهوه بخورم که صدرا اومد
صدرا: سلام زن عمو عه سلام آیسو جان
آیسو: سلاممم چطوری آقا
مریم: سلام صدرا جان بشین خب چخبرا
صدرا: هیچ میگذره آیسو خانم ما چطوره
آیسو: هوی از الان گفته باشم منو خانم و خاتونو از این چیزا صدا نزن سید
صدرا: توعم سید نگو
آیسو: اوک
مریم: خب صدرا بگو کی اومده اینجا
صدرا: کی؟!
مریم: امیر مقاره
صدرا: جانننن
مریم: آره یه نقشه هایی تو سرمه
آیسو: مامی میشه به منم توضیح بدین گویا
مریم: بعدا میفهمی فقط کاری رو که بهت میگمو بکن
آیسو: اوکیه
صدرا: زن عمو منظورتوت چیه آیسو یه کارایی بکنه
مریم: هر دوتاتون گوش بدین
آیسو. صدرا: خب
مریم: آیسو وانمود میکنه که عاشق همین پسره شده پس فردا هم تولدشه آیسو باید زودتر مخ پسره رو بزنه
آیسو: مامان چرااا
صدرا: تو جریان نیستی بعد نقشه میفهمی فقط کارتو درست انجام بده خاعش
آیسو: چشم آقای سروان خب دیگه
مریم: آیسو فقط سعی کن مخشو بزنی فقط همین
آیسو: اوکی خودت میدونی تو این کار ماهرم
بعد تموم شدن کارا منو صدرا رفتیم به قرار دوستانمون........که............
#رمان_عشق_خونین
۷.۸k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.