❤بهار عاشقی ❤ part ۵

هه یونگ ـ اف الا فلیکس چرا زنک زده

هه یونگ ـ الو چیه

فلیکس ـ کجایی پسر الا هاست که معلم بیاد سر کلاس

هه یونگ ـ الا میام

و رفت سمت کلاس
هه یونگ رفت سر ملاس و چند مین بعد معلم هم اوند سر کلاس و درس رو داد و کلاس اون روز تموم شده بود و وقت برگشت به خونه بود

از زبان لیسو

بعد از کلاس از هانا خداحافظی کردم و به سمت باشگاه حرکت کردم تو راه هم به یه رستوران رفتم تا ضعف نکنم

از زبان هه یونگ

ایش بابام جرا اینقدر تو کارام دخالت می

کنه خیر سرم بیست و خرده ای سن

دارم ولی هنوز داره کنترلم می منه اخه

من که حرکات رزمیم عالیه عالیه نیازی

به مربی ندارم ولی جیکارش کنم

امروز عصر باید برم

پس رفتم خونه اجوما هم نهار درست

کرده بود خوردم و رفتم یه چرت بخوابم

چون ساعت چهار باید برم باشگاه
خوابید
3:20
چشمام رو باز کردم دیدم ساعت سه و بیسته
اف رفتم یه دوش چند مینی گرفتم و رفتم یه لباس لش پوشیدم و با ماشینم به سمت باشگاه رفتم

از زبان لیسو
از وقتی اومدم دارم یه سره تمرین می کنم
مربی گفت که یکی دیگه قراره بهمون اضافه بشه
یه عالمه تمرین کردم و دیگه واقعا کشش نداشتم پس رفتم نشستم تا یکم نفس تازه کنم

لایک و کامنت فراموش نشه