دیدار دوباره ..!)«پارت پنج»
&ا/ت خواهش میکنم صبر منو لبریز نکن بیا حرف بزنیم درست خواهش میکنم !
@من با تو حرفی ندارم اقا جعون و لطفا دیگه منم جز اموال خودتون نکنید من مال شما نیستم !
&چرا مال منی و هیچی اینو نمیتونه عوض کن پس با من لجبازی نکن (تقریبا داد )
@بس کن جعون !(داد)
«جونگ کوک عصبی شد دستش تو موهاشو کشید کمر ا/ت گرفت محکم چسبوند به خودش با صدا بمش گفت »
&منو دیونه نکن ا/ت آنقدر بهم نگو جعون وگرنه دیگه واقعا جلوی خودمو نمیگیرم !
@جراعت داری بهم نزدیک شو تا بزنم ناقصت کنم !
(ا/ت جونگ کوک هول داد عقب و ازش دور شد )
&جونگ کوک باز گند زدی اخه چرا نمیتونی جلوی خودت بگیری پسر ایششش!
(جونگ کوک با همون کلافگی و عصبانیت از مهمونی اومد بیرون رفت سمت خونش )
«ا/ت وقتی رسید خونه رو زانو هاش فرود اومد صورتش با دستش پنهان کرد و بغضش شکست با صدا بلند هق هق میکرد نفسش بالا نمیومد اما نمیتونست جلوی اشکاش بگیر بعد چند دقیقه دیگه هق هق نمیکرد اما باز اشک میخورد بی احساس بدون هیچ حسی تو چشماشو صورتش با اشکای که صورتش خیس میکرد نمیتونست متوقفش کن رفت حموم رفت تو وان دراز کشید به یه جا خیره بود اما باز گریه میگرد خاطراتش با جونگ کوک هی براش مرور میشد و این براش کلافه کنند بود نمیدونست جونگ کوک چرا دار اینطوری میکنه اما نمیتونست کارش فراموش کن »
@چرا تموم نمیشه !؟چرا تا میام یه زندگی جدید بسازم پیداش میشه !؟چرا هر چقدر میخوام از این گودال فاصله بگیرم بیشتر توش غرق میشم !؟ چرا قلب و مغزم دوتا حرف متفاوت میزنن !؟(گریه)
(ا/ت بدون حسی به دیوار خیره شد بود گریه میکرد واس خودشم تعجب آور بود بعد اون همه گریه چطوری براش اشکی باقی موند وقتی از وان اومد رو تخت دراز کشید به سقف خیره شد دیگه خسته شد بود اما الان نمیتونست کنار بکشه تصمیم گرفته بجای این که همش زار زار گریه کن یه ادم دیگه از خودش بساز یه دختر قوی که دیگه از روی احساساتش تصیمیم نمیگیره و خودش با کریه خفه نمی کن )
@دیگه تموم شد ا/ت سابق مرد شما قرار با یه دختر کاملا متفاوت روبه رو بشید دیگه نمیزارم این اشک ها زندگیمو نابود کنن !
(ا/ت صبح بعد یه صبحونه کامل برای اولین بار رفت اریشگاه میخواست هم ظاهری هم درونی یه تغییر بزرگ کن موهای بلند شو کوتاه مصری با رنگ بنفش و ابی کرد (عکسش اسلاید دو هست ) ا/ت معمولا لباس های تیره میپوشه این بار یه پیرهن سفید با دامن مشکی پوشید (عکسش اسلاید سه هست)
تو اینه یه نگاه به خودش کرد )
@دیگه هیچ چیزی از اون دختر قبلی نیست همچی قرار متفاوت باش (لبخند و آروم )
(ا/ت با ماشین رفت سمت محل عکسبرداری همین که رفت تو همه با تعجب نگاهش میکردن و ا/ت نیشخند زد رفت که اماده بشه وقتی رفت سمت عکاس دید یه مدل مرد همه هست وقتی دقت کرد دید جونگ کوک داشتن میکاپش تمدید میکردن وهواسش نبود )
@این اینجا چه غلطی میکنه !؟(اروم)
@اصلا بیخیال من دیگه اون دختر قبلی ترسو نیستم مهم نیست بزار باش !
(ا/ت خودش جمع کرد رفت سمت جونگ کوک )
@سلام اقا جعون (لبخند)
«جونگ کوک برگشت سمت صدا و با دیدن ا/ت با این هم تغییر دهنش باز موند بود »
&ا..ا..ا/ت!؟
@بله اقای جعون !؟
«جونگ کوک با شنیدن اسم جعون عصبی شد »
&میشه آنقدر بهم نگی جعون !؟
@اومم خب با پس بهتون میگم جونگ کوک چطور !؟
«جونگ کوک تعجب کرد بود که ا/ت یه جوری رفتار میکنه انگار اتفاقی نیوفتاد »
&ا..امم ..خ..خب ..خوب و لطفا رسمی حرف نزن !
@باش جونگ کوک (لبخند)
@خیلی خوب فکر کنم قرار باهمه کار کنیم پس امیداوارم کنار بیایم !
&اهوم!
@زود باش جونگ کوک عکس برداری الان شروع میشه !
&باش ا..اومدم !
&خدایا این چشه شد !؟(تو دلش)
ادامه دارد ….
@من با تو حرفی ندارم اقا جعون و لطفا دیگه منم جز اموال خودتون نکنید من مال شما نیستم !
&چرا مال منی و هیچی اینو نمیتونه عوض کن پس با من لجبازی نکن (تقریبا داد )
@بس کن جعون !(داد)
«جونگ کوک عصبی شد دستش تو موهاشو کشید کمر ا/ت گرفت محکم چسبوند به خودش با صدا بمش گفت »
&منو دیونه نکن ا/ت آنقدر بهم نگو جعون وگرنه دیگه واقعا جلوی خودمو نمیگیرم !
@جراعت داری بهم نزدیک شو تا بزنم ناقصت کنم !
(ا/ت جونگ کوک هول داد عقب و ازش دور شد )
&جونگ کوک باز گند زدی اخه چرا نمیتونی جلوی خودت بگیری پسر ایششش!
(جونگ کوک با همون کلافگی و عصبانیت از مهمونی اومد بیرون رفت سمت خونش )
«ا/ت وقتی رسید خونه رو زانو هاش فرود اومد صورتش با دستش پنهان کرد و بغضش شکست با صدا بلند هق هق میکرد نفسش بالا نمیومد اما نمیتونست جلوی اشکاش بگیر بعد چند دقیقه دیگه هق هق نمیکرد اما باز اشک میخورد بی احساس بدون هیچ حسی تو چشماشو صورتش با اشکای که صورتش خیس میکرد نمیتونست متوقفش کن رفت حموم رفت تو وان دراز کشید به یه جا خیره بود اما باز گریه میگرد خاطراتش با جونگ کوک هی براش مرور میشد و این براش کلافه کنند بود نمیدونست جونگ کوک چرا دار اینطوری میکنه اما نمیتونست کارش فراموش کن »
@چرا تموم نمیشه !؟چرا تا میام یه زندگی جدید بسازم پیداش میشه !؟چرا هر چقدر میخوام از این گودال فاصله بگیرم بیشتر توش غرق میشم !؟ چرا قلب و مغزم دوتا حرف متفاوت میزنن !؟(گریه)
(ا/ت بدون حسی به دیوار خیره شد بود گریه میکرد واس خودشم تعجب آور بود بعد اون همه گریه چطوری براش اشکی باقی موند وقتی از وان اومد رو تخت دراز کشید به سقف خیره شد دیگه خسته شد بود اما الان نمیتونست کنار بکشه تصمیم گرفته بجای این که همش زار زار گریه کن یه ادم دیگه از خودش بساز یه دختر قوی که دیگه از روی احساساتش تصیمیم نمیگیره و خودش با کریه خفه نمی کن )
@دیگه تموم شد ا/ت سابق مرد شما قرار با یه دختر کاملا متفاوت روبه رو بشید دیگه نمیزارم این اشک ها زندگیمو نابود کنن !
(ا/ت صبح بعد یه صبحونه کامل برای اولین بار رفت اریشگاه میخواست هم ظاهری هم درونی یه تغییر بزرگ کن موهای بلند شو کوتاه مصری با رنگ بنفش و ابی کرد (عکسش اسلاید دو هست ) ا/ت معمولا لباس های تیره میپوشه این بار یه پیرهن سفید با دامن مشکی پوشید (عکسش اسلاید سه هست)
تو اینه یه نگاه به خودش کرد )
@دیگه هیچ چیزی از اون دختر قبلی نیست همچی قرار متفاوت باش (لبخند و آروم )
(ا/ت با ماشین رفت سمت محل عکسبرداری همین که رفت تو همه با تعجب نگاهش میکردن و ا/ت نیشخند زد رفت که اماده بشه وقتی رفت سمت عکاس دید یه مدل مرد همه هست وقتی دقت کرد دید جونگ کوک داشتن میکاپش تمدید میکردن وهواسش نبود )
@این اینجا چه غلطی میکنه !؟(اروم)
@اصلا بیخیال من دیگه اون دختر قبلی ترسو نیستم مهم نیست بزار باش !
(ا/ت خودش جمع کرد رفت سمت جونگ کوک )
@سلام اقا جعون (لبخند)
«جونگ کوک برگشت سمت صدا و با دیدن ا/ت با این هم تغییر دهنش باز موند بود »
&ا..ا..ا/ت!؟
@بله اقای جعون !؟
«جونگ کوک با شنیدن اسم جعون عصبی شد »
&میشه آنقدر بهم نگی جعون !؟
@اومم خب با پس بهتون میگم جونگ کوک چطور !؟
«جونگ کوک تعجب کرد بود که ا/ت یه جوری رفتار میکنه انگار اتفاقی نیوفتاد »
&ا..امم ..خ..خب ..خوب و لطفا رسمی حرف نزن !
@باش جونگ کوک (لبخند)
@خیلی خوب فکر کنم قرار باهمه کار کنیم پس امیداوارم کنار بیایم !
&اهوم!
@زود باش جونگ کوک عکس برداری الان شروع میشه !
&باش ا..اومدم !
&خدایا این چشه شد !؟(تو دلش)
ادامه دارد ….
۹.۷k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.