وقتی عضو نهمی و ..
هفته دیگه آلبوم جدیدتون پخش میشد و کمپانی بهتون یه هفته استراحت داده بود
ولی همتون تصمیم گرفتید کنار هم تو خوابگاه باشید
طبق معمول لینو داشت آشپزی میکرد ..
فیلیکس و جونگین کمکش میکردن و وسایل مورد نیاز و بهش میدادن ..
هان و چان و تو داشتید گیم بازی میکردید
بقیه هم تو گوشی میچرخیدن
با جیغی که فیلیکس کشید حواست به سمت آشپزخونه رفت و خواست از بازی پرت شد
تا فهمیدی علت جیغ چی بوده هان صداشو انداخت رو سرش : یسسس یسسس تونستیم آت و شکست بدیمممم
با چان زدن قدش و با خنده بهت نگاه کردن : حالا نوبت جریمه اسسسس
+ هی ... حواسم نبود ..
هان : به من چه
پسرا با دیدنتون شروع کرده بودن به خندیدن
رفتی سمت فیلیکس ... بهش اشاره کردی و گفتی : این مرد و میبینییی ؟؟؟ ... حواسم و پرت کرددد
فیلیکس مات و مبهوت نگاتون میکرد
چان اومد سمتت و ساعد دستت و گرفت : هی ... آروم باش و اذیت نکن ... و ... جریمتو انجام بده
چانگبین : جریمه چیه ؟؟
چان : آت میره برامون برای بعد شام بستنی میگیره
با نگاهی شدیداً مظلومانه نگاهشون کردی
سونگمین : هی هی .. اون کار و نکننن
با همون نگاه گفتی : خب من توانایی ندارم این همه لباس بپوشم ... این همه راه برم ... بستنی انتخاب کنم ... حساب کنم ... این همه را برگردم ... بیام از پله ها بالا ... در بزنم ... وایسا یکی در و باز کن..
که با خنده ی بلند لینو و هیونجین وسط حرفت نتونستی جملت و کامل کنی
+ دارم حرف میزنما
لینو : بدو بدو تنبل خانم ... ما گشنمونه ...
جونگین : وایی چقدر دلم بستنی میخواست
سونگمین : آره مخصوصا بعد شام ..
قشنگ معلوم بود قصدشون اذیت کردنته و تا اومدی چیزی بگی چان با لبخندی پرید وسط حرفت : هی .. بچه ها .. اذیتش نکنید ...
چانگبین : اوه اوه .. لیدر بودن لیدرمون فعال شد .
همینطوری پسرا با هم حرف میزدن که خیلی ریز رفتی کنار و بهشون نگاه کردی .. قشنگ ترین اتفاق زندگیت همین لحظات کنار هم بودنتون بود .. درسته که اولاش خیلی اذیت شدید یا نمیتونستی همو تحمل کنید اما الان .. واقعا بهترین بودید برای هم پس تصمیم گرفتی یه بارم شده به حرف چان و بقیه گوش بدی و براشون بستنی که از رو جریمه بود و بخری ..
ولی همتون تصمیم گرفتید کنار هم تو خوابگاه باشید
طبق معمول لینو داشت آشپزی میکرد ..
فیلیکس و جونگین کمکش میکردن و وسایل مورد نیاز و بهش میدادن ..
هان و چان و تو داشتید گیم بازی میکردید
بقیه هم تو گوشی میچرخیدن
با جیغی که فیلیکس کشید حواست به سمت آشپزخونه رفت و خواست از بازی پرت شد
تا فهمیدی علت جیغ چی بوده هان صداشو انداخت رو سرش : یسسس یسسس تونستیم آت و شکست بدیمممم
با چان زدن قدش و با خنده بهت نگاه کردن : حالا نوبت جریمه اسسسس
+ هی ... حواسم نبود ..
هان : به من چه
پسرا با دیدنتون شروع کرده بودن به خندیدن
رفتی سمت فیلیکس ... بهش اشاره کردی و گفتی : این مرد و میبینییی ؟؟؟ ... حواسم و پرت کرددد
فیلیکس مات و مبهوت نگاتون میکرد
چان اومد سمتت و ساعد دستت و گرفت : هی ... آروم باش و اذیت نکن ... و ... جریمتو انجام بده
چانگبین : جریمه چیه ؟؟
چان : آت میره برامون برای بعد شام بستنی میگیره
با نگاهی شدیداً مظلومانه نگاهشون کردی
سونگمین : هی هی .. اون کار و نکننن
با همون نگاه گفتی : خب من توانایی ندارم این همه لباس بپوشم ... این همه راه برم ... بستنی انتخاب کنم ... حساب کنم ... این همه را برگردم ... بیام از پله ها بالا ... در بزنم ... وایسا یکی در و باز کن..
که با خنده ی بلند لینو و هیونجین وسط حرفت نتونستی جملت و کامل کنی
+ دارم حرف میزنما
لینو : بدو بدو تنبل خانم ... ما گشنمونه ...
جونگین : وایی چقدر دلم بستنی میخواست
سونگمین : آره مخصوصا بعد شام ..
قشنگ معلوم بود قصدشون اذیت کردنته و تا اومدی چیزی بگی چان با لبخندی پرید وسط حرفت : هی .. بچه ها .. اذیتش نکنید ...
چانگبین : اوه اوه .. لیدر بودن لیدرمون فعال شد .
همینطوری پسرا با هم حرف میزدن که خیلی ریز رفتی کنار و بهشون نگاه کردی .. قشنگ ترین اتفاق زندگیت همین لحظات کنار هم بودنتون بود .. درسته که اولاش خیلی اذیت شدید یا نمیتونستی همو تحمل کنید اما الان .. واقعا بهترین بودید برای هم پس تصمیم گرفتی یه بارم شده به حرف چان و بقیه گوش بدی و براشون بستنی که از رو جریمه بود و بخری ..
۱۲.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.