the castle پارت دهم
#the_castle
Part ten
توی جاش تکون خورد و گوشیشو برداشت.
به پیام هاش نگاه کرد.
«امید کوچولو: ۱۰ تماس بی پاسخ
اونی باریستا: ۲ تماس بی پاسخ
مهماندار هواپیما: ۳ تماس بی پاسخ
همکار عزیز: ۵ تماس بی پاسخ
دونسنگ کوچولو ۲: ۲ پیام خوانده نشده »
اول به ساعت نگاه کرد و چشماش گرد شد
۱۰:۴۵
جدییی؟! خدایا امروز باید برای آشنایی با این هواپیما میرفت و کام آنننن فقط یه ربع مونده تا شروع دیدار...
سریع بلند شد و خودشو توی دستشویی خونه پرت کرد...مسواکشو سریع زد و صورتشو شست و رفت سمت کمد لباسش...
هودی خاکستریشو با یه جین لی برداشت و پوشید و سریع جلوی آینه موهاشو شونه کرد و بعد از آرایش خیلی خیلییی خیلی کوچیک - که شامل ضد آفتاب و رژ لب و خط چشم بود- رفت کیف و کلید و گوشیشو برداشت و سوار ماشینش شد و همونطور به نامزدش زنگ زد.
+ کدوم گوری هستی رزییییی؟
- ببخشید نفسم به خدا که خواب موندم
+ اینو که عمم میدونه خب الان کجایی؟
- تا سه دقیقه دیگه فرودگاهم...
+ خوبه... صبحونه خوردی؟
- نه وقت نکردم...
+ هعی...باشه عشقم بیا اینجا برات میگیرم..
- ممنونم هوپی
+ خب من برم یکم وقت بخرم مراقب خودت باش کیوتی باییی
- بای هوپی
و تلفن رو قطع کرد و بعد تماس با اونی باریستا رو وصل کرد..
- چرا جواب نمیدی بیشعور
+ جنی اونی خیلی خیلی ببخشیدددددد
- خواب موندی؟
+ اوهوم
- و الان توی راه فرودگاهی؟
+ دقیقا همین
- ببین کوک پیام داد که خودش و جیمین پیش اون خونش موندن نگران نشو...البته دیشب داده بود ولی من خواب بودم...
+ فکر کنم به منم داده ولی من وقت نکردم بخونم...
- باشه فقط حواستو جمع کن شیطون
+ چشم اونی باییییی
- خدافظظظ
و تماسشو قطع کرد.
رزی: یعنی لعنت بهتتت که خواب موندییییییییییییی
..................
Part ten
توی جاش تکون خورد و گوشیشو برداشت.
به پیام هاش نگاه کرد.
«امید کوچولو: ۱۰ تماس بی پاسخ
اونی باریستا: ۲ تماس بی پاسخ
مهماندار هواپیما: ۳ تماس بی پاسخ
همکار عزیز: ۵ تماس بی پاسخ
دونسنگ کوچولو ۲: ۲ پیام خوانده نشده »
اول به ساعت نگاه کرد و چشماش گرد شد
۱۰:۴۵
جدییی؟! خدایا امروز باید برای آشنایی با این هواپیما میرفت و کام آنننن فقط یه ربع مونده تا شروع دیدار...
سریع بلند شد و خودشو توی دستشویی خونه پرت کرد...مسواکشو سریع زد و صورتشو شست و رفت سمت کمد لباسش...
هودی خاکستریشو با یه جین لی برداشت و پوشید و سریع جلوی آینه موهاشو شونه کرد و بعد از آرایش خیلی خیلییی خیلی کوچیک - که شامل ضد آفتاب و رژ لب و خط چشم بود- رفت کیف و کلید و گوشیشو برداشت و سوار ماشینش شد و همونطور به نامزدش زنگ زد.
+ کدوم گوری هستی رزییییی؟
- ببخشید نفسم به خدا که خواب موندم
+ اینو که عمم میدونه خب الان کجایی؟
- تا سه دقیقه دیگه فرودگاهم...
+ خوبه... صبحونه خوردی؟
- نه وقت نکردم...
+ هعی...باشه عشقم بیا اینجا برات میگیرم..
- ممنونم هوپی
+ خب من برم یکم وقت بخرم مراقب خودت باش کیوتی باییی
- بای هوپی
و تلفن رو قطع کرد و بعد تماس با اونی باریستا رو وصل کرد..
- چرا جواب نمیدی بیشعور
+ جنی اونی خیلی خیلی ببخشیدددددد
- خواب موندی؟
+ اوهوم
- و الان توی راه فرودگاهی؟
+ دقیقا همین
- ببین کوک پیام داد که خودش و جیمین پیش اون خونش موندن نگران نشو...البته دیشب داده بود ولی من خواب بودم...
+ فکر کنم به منم داده ولی من وقت نکردم بخونم...
- باشه فقط حواستو جمع کن شیطون
+ چشم اونی باییییی
- خدافظظظ
و تماسشو قطع کرد.
رزی: یعنی لعنت بهتتت که خواب موندییییییییییییی
..................
۲.۹k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.