پارت 3
کوک : باشه بریم
خلاصه رفتن کپیدن
ویو صبح
الان از دید رو نا بید
صبح بیدار شدم ساعت نگاه کردم ساعتی ۸ بود رفتم دستشویی کار های لازمه رو کردم اومدم بیرون
رفتم پایین دیدم کسی به غیر از اجوما پایین نیست حتما خوابیدن ( نه پس دارن میرقصن :/ )
رفتم که به اجوما کمک کنم
اجوما : صبح بخیر دخترم بیدار شدی بیا برات صبحونه درست کنم
رو نا : اجوما میزاری کمکت کنم
اجوما : واقعا میخوای کمک کنی ؟
رو نا : آره لطفا
اجوما : باشه دخترم
رو نا : مرسی
رفتن صبحونه درست کردن
بعد ۱۰ دقیقه دیدم مامان بزرگ اومد پایین
مامان کوک : صبح بخیر نوه ی گلم چیکار میکنین چه بوی خوبی میاد
رونا : صبحونه درست میکنم مامان جون
مامان کوک یه دستی رو سر رو نا کشید گفت الحق به خودم رفتی
بابا ی کوک: صبح بخیر چه کرده نوه ی نازم
رو نا : بابام هنوز خوابه ؟
مامان کوک : آره خرس تنبل میرم بیدارش کنم این کوالا رو
ویو کوک
خوابیده بودم که از رو تخت زرت پرت شدم پایین بلند شدم دیدم مامانم بالا سرم وایساده
کوک: مامان چی میکنی ( با حالت خوابالو )
مامان کوک: یامان پاشو ببینم تا لنگ ظهر خوابیدی
کوک : مگه ساعت چنده ؟
مامان کوک: نه و نیم
قیافه ی کوک به شرح حال 😐🥲
مامان کوک : پنج دقیقه دیگه پایین باشی ها وگرنه
کوک : باشه باشه پاشدم
مامان کوک: آفرین رگزود بیا پایین رو نا صبحونه درست کرده
کوک : الحق بچه ی خودمه
رفتم دستشویی کار های لازمه رو کردم ( انتطار نداری که با جزئیات بنویسم داری؟)
رفتم پایین دیدم میز پر خوراکی بود کنار بشقابم شیر موز بود خوشحال رفتم دخالت آشپزخونه
کوک: صبح همگی بخیر
مامان کوک : به به خرس تنبل بیدار شد
بابا ی کوک : صبح بخیر پسرم
رو نا صبح بخیر بابایی رفت لپ کوک بوس دست شو گرفت
برد نشوند سر جاش
داشتن صبحونه میخوردن که بابا ی کوک گفت
بابا ی کوک: پسرم دو شب مهمونی عه باید حتما بری مث پارسال نشه
کوک : باشه میرم اما رو نا چی
بابا ی کوک: ما هم میام حواسمون به رو نا هست
رو نا : مگه من بچه ام
مامان کوک : آره تو بچه خودمی عزیز دلم
کوک : منم اینجا شلغمم
مامان کوک : چطوری شلغم
کوک : :/
بابا ی کوک با رونا به نخ سوزن احتیاج پیدا کردن
خلا صه صبحونه شونو خوردن
مامان کوک : بریم
کوک : کجا
بابا ی کوک : آره دیگه بریم خونه مهمونی یادت نره
کوک باشه
رو نا : نهه نرید
مامان کوک : بازم میام دخترم
رو نا : قول دادینا
مامان کوک : باشه
رونا مامان با بابا ی کوک رو بغل کرد بعدشم خداحافظی کردن و رفتن
کوک : دخترم باید برم شرکت زود میام حواست به خودت باشه
رو نا : باشه
کوک رفت شر کت
ویو رو نا
رفتم تو باشگاه ای که بابا برام تو خونه درست کرده بود رفتم بوکس تمرین کردم که گوشی ایم زنگ خورد
رونا : الو. .......
به نظر تون کی بود
لایک یادت نره
خلاصه رفتن کپیدن
ویو صبح
الان از دید رو نا بید
صبح بیدار شدم ساعت نگاه کردم ساعتی ۸ بود رفتم دستشویی کار های لازمه رو کردم اومدم بیرون
رفتم پایین دیدم کسی به غیر از اجوما پایین نیست حتما خوابیدن ( نه پس دارن میرقصن :/ )
رفتم که به اجوما کمک کنم
اجوما : صبح بخیر دخترم بیدار شدی بیا برات صبحونه درست کنم
رو نا : اجوما میزاری کمکت کنم
اجوما : واقعا میخوای کمک کنی ؟
رو نا : آره لطفا
اجوما : باشه دخترم
رو نا : مرسی
رفتن صبحونه درست کردن
بعد ۱۰ دقیقه دیدم مامان بزرگ اومد پایین
مامان کوک : صبح بخیر نوه ی گلم چیکار میکنین چه بوی خوبی میاد
رونا : صبحونه درست میکنم مامان جون
مامان کوک یه دستی رو سر رو نا کشید گفت الحق به خودم رفتی
بابا ی کوک: صبح بخیر چه کرده نوه ی نازم
رو نا : بابام هنوز خوابه ؟
مامان کوک : آره خرس تنبل میرم بیدارش کنم این کوالا رو
ویو کوک
خوابیده بودم که از رو تخت زرت پرت شدم پایین بلند شدم دیدم مامانم بالا سرم وایساده
کوک: مامان چی میکنی ( با حالت خوابالو )
مامان کوک: یامان پاشو ببینم تا لنگ ظهر خوابیدی
کوک : مگه ساعت چنده ؟
مامان کوک: نه و نیم
قیافه ی کوک به شرح حال 😐🥲
مامان کوک : پنج دقیقه دیگه پایین باشی ها وگرنه
کوک : باشه باشه پاشدم
مامان کوک: آفرین رگزود بیا پایین رو نا صبحونه درست کرده
کوک : الحق بچه ی خودمه
رفتم دستشویی کار های لازمه رو کردم ( انتطار نداری که با جزئیات بنویسم داری؟)
رفتم پایین دیدم میز پر خوراکی بود کنار بشقابم شیر موز بود خوشحال رفتم دخالت آشپزخونه
کوک: صبح همگی بخیر
مامان کوک : به به خرس تنبل بیدار شد
بابا ی کوک : صبح بخیر پسرم
رو نا صبح بخیر بابایی رفت لپ کوک بوس دست شو گرفت
برد نشوند سر جاش
داشتن صبحونه میخوردن که بابا ی کوک گفت
بابا ی کوک: پسرم دو شب مهمونی عه باید حتما بری مث پارسال نشه
کوک : باشه میرم اما رو نا چی
بابا ی کوک: ما هم میام حواسمون به رو نا هست
رو نا : مگه من بچه ام
مامان کوک : آره تو بچه خودمی عزیز دلم
کوک : منم اینجا شلغمم
مامان کوک : چطوری شلغم
کوک : :/
بابا ی کوک با رونا به نخ سوزن احتیاج پیدا کردن
خلا صه صبحونه شونو خوردن
مامان کوک : بریم
کوک : کجا
بابا ی کوک : آره دیگه بریم خونه مهمونی یادت نره
کوک باشه
رو نا : نهه نرید
مامان کوک : بازم میام دخترم
رو نا : قول دادینا
مامان کوک : باشه
رونا مامان با بابا ی کوک رو بغل کرد بعدشم خداحافظی کردن و رفتن
کوک : دخترم باید برم شرکت زود میام حواست به خودت باشه
رو نا : باشه
کوک رفت شر کت
ویو رو نا
رفتم تو باشگاه ای که بابا برام تو خونه درست کرده بود رفتم بوکس تمرین کردم که گوشی ایم زنگ خورد
رونا : الو. .......
به نظر تون کی بود
لایک یادت نره
۱۲.۴k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.