پارت۳
پارت۳
از زبان رزی:
لیسا همبعد از چند دقیقه اومد و نشست پیش ما صورتش عرق کرده بود و قرمز قرمز شده بود اینقدر قرمز شده بود که جیسو اونی دستشو گذاشت رو پیشونی لیسا وگفت: ببینم نکنه تب داری چرا اینقدر قرمز شدی تو؟
لیسا:اوففففف خیلی گرمه دارم آتیش میگیرم
جنی: وقتی اون همه تمرین کردی بایدم گرمت باشه
اعضا با حرف جنی موافقت کردن و بعدش هم همه شروع کردیم به خوردن غذامون ولی لیسا خیلی نخورد چون مواظب بود و به قول خودش ممکنه اضافه وزن بگیره ماهم چیزی نگفتیم و رفتیم تو اتاق هامون و وسایلمون رو برداشتیم و رفتیم سمت خوابگا با ون
پرش زمانی به رمانی که رسیدند خوابگاه:
وقتی رفتیم همه خسته و کوفته بودیم برای همین سرع رفتیم یه دوش گرفتیم و پرت شدیم رو تختمون و خوابیدیم
از زبان لیسا:
وقتی از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۹ باید شام درست کنیم بلند شدم اعضا رو بیدار کردم و رفتیم تا ناهار درست کنیم و اینقدر خندیدیم که دلمون رو گرفتیم و بعد رفتیم یه فیلم ترسناک دیدیم اینقدر که ترسناک بود مجبور شدیم هممون تو حال بخوابیم
پرش زمانی به صبح:
رزی: وقتی بیدار شدم ساعت رو دیدم ۶ و نیم صبح بود بلند شدم اول صبحونه رو درست کردم و رفتم سراغ اعضا اول رفتم یه قابلمه برداشتم با قاشق و رفتم بالا سرشون و محکم کوبیدم تو قابلمه که هر سه تاشون عین جن زده ها بیدار شدن واقعا خنده دار بود
جیسو: وحشی چته اول صبحی مثل ادم بیدار کن ادمو
لیسا که هنوز ویندوزش بالا نیومده بود و بوه هنگی ه بود با گیجیبلند شد رفت سمت دستشویی هممون بهش خندیدیم و بعدش دست و صورتمون رو شستیم و وسایلمون رو اول برداشتیم و بعد مثل بچه ی آدم سر میز نشستم و تو سکوت صبحونه رو خوردیم و رفتیم سمت کمپانی
از زبان رزی:
لیسا همبعد از چند دقیقه اومد و نشست پیش ما صورتش عرق کرده بود و قرمز قرمز شده بود اینقدر قرمز شده بود که جیسو اونی دستشو گذاشت رو پیشونی لیسا وگفت: ببینم نکنه تب داری چرا اینقدر قرمز شدی تو؟
لیسا:اوففففف خیلی گرمه دارم آتیش میگیرم
جنی: وقتی اون همه تمرین کردی بایدم گرمت باشه
اعضا با حرف جنی موافقت کردن و بعدش هم همه شروع کردیم به خوردن غذامون ولی لیسا خیلی نخورد چون مواظب بود و به قول خودش ممکنه اضافه وزن بگیره ماهم چیزی نگفتیم و رفتیم تو اتاق هامون و وسایلمون رو برداشتیم و رفتیم سمت خوابگا با ون
پرش زمانی به رمانی که رسیدند خوابگاه:
وقتی رفتیم همه خسته و کوفته بودیم برای همین سرع رفتیم یه دوش گرفتیم و پرت شدیم رو تختمون و خوابیدیم
از زبان لیسا:
وقتی از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۹ باید شام درست کنیم بلند شدم اعضا رو بیدار کردم و رفتیم تا ناهار درست کنیم و اینقدر خندیدیم که دلمون رو گرفتیم و بعد رفتیم یه فیلم ترسناک دیدیم اینقدر که ترسناک بود مجبور شدیم هممون تو حال بخوابیم
پرش زمانی به صبح:
رزی: وقتی بیدار شدم ساعت رو دیدم ۶ و نیم صبح بود بلند شدم اول صبحونه رو درست کردم و رفتم سراغ اعضا اول رفتم یه قابلمه برداشتم با قاشق و رفتم بالا سرشون و محکم کوبیدم تو قابلمه که هر سه تاشون عین جن زده ها بیدار شدن واقعا خنده دار بود
جیسو: وحشی چته اول صبحی مثل ادم بیدار کن ادمو
لیسا که هنوز ویندوزش بالا نیومده بود و بوه هنگی ه بود با گیجیبلند شد رفت سمت دستشویی هممون بهش خندیدیم و بعدش دست و صورتمون رو شستیم و وسایلمون رو اول برداشتیم و بعد مثل بچه ی آدم سر میز نشستم و تو سکوت صبحونه رو خوردیم و رفتیم سمت کمپانی
۴۷۷
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.