The last part
The last part
از پله ها بالا رفت. خیلی خسته و عصبی بود. کسی جرئت حرف زدن باهاش رو نداشت. در اتاقشو باز کرد ولی یهو محکم کوبیده شد به در و یک نفر جلو دهنش رو گرفت. کلتشو از کمربندی که به دور پاش وصل کرده بود در آورد و رو سر فرد ناشناس گذاشت. ناگهان اون فرد چراغ و روشن کرد : تهیونگ عوضی نزدیک بود بکشمت.
هی هی آروم باش.
ا.ت از روی پاتختی شرابشو تو لیوان ریخت و جرعه ای نوشید: برو بیرون حوصلتو ندارم.
تهیونگ نزدیک شد و کمر ا.ت رو گرفت: نه دیگه...
سرشو تو گردن ا.ت برد و با مارکهای خیسش به ا.ت فهموند قرار نیست حالا حالا ها بره : با اون کارهایی که تو ماشین کردی.....
زیپ لباس ا.ت رو کامل پایین کشید و گفت : فکر نکن امشب ولت میکنم.
محکم لبای ا.ت رو بوسید. ا.ت هم همراهی کرد. مینو بوسه هاشون گفت: امشب رسما مال خودم میشی.
ا.ت کت تهیونگ رو در آورد کرواتشو شل کرد: تو هم امشب مرد من میشی.
تهیونگ ا.ت رو بلند کرد و ا.ت پاهاشو دور تهیونگ حلقه کرد و پیراهن تهیونگ و درآورد: از همین الان داری دیوونم میکنی.
تهیونگ ا.ت رو تخت انداخت و.......
( فک کردین هاهاها😂)
از پله ها بالا رفت. خیلی خسته و عصبی بود. کسی جرئت حرف زدن باهاش رو نداشت. در اتاقشو باز کرد ولی یهو محکم کوبیده شد به در و یک نفر جلو دهنش رو گرفت. کلتشو از کمربندی که به دور پاش وصل کرده بود در آورد و رو سر فرد ناشناس گذاشت. ناگهان اون فرد چراغ و روشن کرد : تهیونگ عوضی نزدیک بود بکشمت.
هی هی آروم باش.
ا.ت از روی پاتختی شرابشو تو لیوان ریخت و جرعه ای نوشید: برو بیرون حوصلتو ندارم.
تهیونگ نزدیک شد و کمر ا.ت رو گرفت: نه دیگه...
سرشو تو گردن ا.ت برد و با مارکهای خیسش به ا.ت فهموند قرار نیست حالا حالا ها بره : با اون کارهایی که تو ماشین کردی.....
زیپ لباس ا.ت رو کامل پایین کشید و گفت : فکر نکن امشب ولت میکنم.
محکم لبای ا.ت رو بوسید. ا.ت هم همراهی کرد. مینو بوسه هاشون گفت: امشب رسما مال خودم میشی.
ا.ت کت تهیونگ رو در آورد کرواتشو شل کرد: تو هم امشب مرد من میشی.
تهیونگ ا.ت رو بلند کرد و ا.ت پاهاشو دور تهیونگ حلقه کرد و پیراهن تهیونگ و درآورد: از همین الان داری دیوونم میکنی.
تهیونگ ا.ت رو تخت انداخت و.......
( فک کردین هاهاها😂)
۱۱.۸k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.