پارت پنجم
(چند روز بعد)
ویو ا.ت
چند روز از اون روز میگذره ولی تهیونگ کلا دیگه نزدیکم نمیشه و همش با چشمای خیلی خیلی خشمگین و عصبی نگام میکنه و بد پا میشه و میره امروز بعد از مدت ها تونستم پاشم و وایسم
هم خوشحال بودم به خاطر اینکه می تونم راه برم چون یکم خوب شدم و هم ناراحتم بخاطر اینکه دلشوره دارم و دلمم گرفته هوففف بگذریمم برم دوش بگیرم چون هنوز از اون موقع نتونستم برم دوش بگیرم و دستشویی رو هم حتی تهیونگ بهم کمک نکرد برم
رفتم حموم و لباسامو با بدبختی در آوردم چون بعضی جاهاش چسبیده بود به پوستم آییی خیلی درد میکرد بعد نگاه کردم به اینه ی داخل حموم وای کل بدنم رد شلاق و کتک و جای دست بود که کبود سیاه شده بود حتی روی سینم هم جای شلاق و کتک بود به صورتم نگاه کردم رگم پریده بود شده بود عین گچ و لبم و کبودی زیر چشمم موهای بهم ریخته ی بلندم... یه لبخند غمگین زدم و رفتم زیر دوش آب و باز کردم بعدش بدنم کز کز شد می سوخت ولی بعد بهش عادت کردم موهای بلندم و گذاشتم کامل خیس شن حتی کف سرمم درد می کرد چون موهامو هم کشیده بود و کنده بود هعی روزگار چرا چرا آخه من اهه واقعا خودمم خسته شده بودم از این چرا ها ...
دوش گرفتم و اومدم بیرون درو قفل کردم تا شاید باز نیاد رفتم جلو آینه ی میز آرایشی اول یه لباس آستین بلند مشکی که روش یه خرس (🐻) که اینطوری داشت پوشیدم و یه شلوار مشکی و طلایی بعد موهامو خشک کردم و شونه اش زدم و گذاشتم باز به مونه بعد یکم می هم میکاپ لایت و ساده کردم می خواستم امروز حداقل کاری کنم که تهیونگ رو خوشحال کنم هرچند که می دونم نمیشه دمپایی های پشمالوی خرسیم رو هم پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون دیدم تهیونگ نیست حتما اتاقشه با خودم فکر کردم گفتم بزار ناهار امروز رو غذای مورد علاقه رو درست کنم دوکبوکی و کیمباب . مشغول درست کردن غذا بودم که گفتم آب میوه هم درست کنم ...
هم دوکبوکی و کیمباب رو درست کردم هم آبمیوه... تهیونگ رو صدا زدم نیومد و جواب نداد بخاطر همین غذای اونو داخل سینی مخصوص گذاشتم و بردم سمت اتاقش...
(اینم پارت پنج لایک کنید و دنبال کنید و تبلیغ کنیددددد✨)
ویو ا.ت
چند روز از اون روز میگذره ولی تهیونگ کلا دیگه نزدیکم نمیشه و همش با چشمای خیلی خیلی خشمگین و عصبی نگام میکنه و بد پا میشه و میره امروز بعد از مدت ها تونستم پاشم و وایسم
هم خوشحال بودم به خاطر اینکه می تونم راه برم چون یکم خوب شدم و هم ناراحتم بخاطر اینکه دلشوره دارم و دلمم گرفته هوففف بگذریمم برم دوش بگیرم چون هنوز از اون موقع نتونستم برم دوش بگیرم و دستشویی رو هم حتی تهیونگ بهم کمک نکرد برم
رفتم حموم و لباسامو با بدبختی در آوردم چون بعضی جاهاش چسبیده بود به پوستم آییی خیلی درد میکرد بعد نگاه کردم به اینه ی داخل حموم وای کل بدنم رد شلاق و کتک و جای دست بود که کبود سیاه شده بود حتی روی سینم هم جای شلاق و کتک بود به صورتم نگاه کردم رگم پریده بود شده بود عین گچ و لبم و کبودی زیر چشمم موهای بهم ریخته ی بلندم... یه لبخند غمگین زدم و رفتم زیر دوش آب و باز کردم بعدش بدنم کز کز شد می سوخت ولی بعد بهش عادت کردم موهای بلندم و گذاشتم کامل خیس شن حتی کف سرمم درد می کرد چون موهامو هم کشیده بود و کنده بود هعی روزگار چرا چرا آخه من اهه واقعا خودمم خسته شده بودم از این چرا ها ...
دوش گرفتم و اومدم بیرون درو قفل کردم تا شاید باز نیاد رفتم جلو آینه ی میز آرایشی اول یه لباس آستین بلند مشکی که روش یه خرس (🐻) که اینطوری داشت پوشیدم و یه شلوار مشکی و طلایی بعد موهامو خشک کردم و شونه اش زدم و گذاشتم باز به مونه بعد یکم می هم میکاپ لایت و ساده کردم می خواستم امروز حداقل کاری کنم که تهیونگ رو خوشحال کنم هرچند که می دونم نمیشه دمپایی های پشمالوی خرسیم رو هم پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون دیدم تهیونگ نیست حتما اتاقشه با خودم فکر کردم گفتم بزار ناهار امروز رو غذای مورد علاقه رو درست کنم دوکبوکی و کیمباب . مشغول درست کردن غذا بودم که گفتم آب میوه هم درست کنم ...
هم دوکبوکی و کیمباب رو درست کردم هم آبمیوه... تهیونگ رو صدا زدم نیومد و جواب نداد بخاطر همین غذای اونو داخل سینی مخصوص گذاشتم و بردم سمت اتاقش...
(اینم پارت پنج لایک کنید و دنبال کنید و تبلیغ کنیددددد✨)
۱۵.۳k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.