ویو ته
یهو جونگکوک اومد خونه ، دست آت رو گرفت و برد تو اتاق
یه نیم ساعت بعد دوید اومد پایین و رفت حموم
آت هم اومد . واسه یک بار یقه اسکی نپوشیده بود ولی
با دو دست گردنش رو گرفته بود که دیده نشه
# چی رو میخوای بپوشونی ؟ بخیه یا ماه گرفتگیت رو ؟
_ بخیه برام عادیه ولی تو از کجا میدونی من ماه گرفتگی دارم؟
# وقتی بیهوش بودی دیدمش . قشنگیه
_ به خاطرش بهم میگن بدشانسی میارم
# مهم نیست
کم کم دستش رو از روی گردنش برداشتم
# گوگولیه . ماه گرفتگیت رو میگم
_امممم.....ممنون
نیشش تا بناگوش باز بود
_ من باید برم سر کار . برمیگردم
# باشه خدافظ
آت رفت طبقه ی بالا تا وسایلش رو جمع کنه منم رفتم بخوابم
یه نیم ساعت بعد دوید اومد پایین و رفت حموم
آت هم اومد . واسه یک بار یقه اسکی نپوشیده بود ولی
با دو دست گردنش رو گرفته بود که دیده نشه
# چی رو میخوای بپوشونی ؟ بخیه یا ماه گرفتگیت رو ؟
_ بخیه برام عادیه ولی تو از کجا میدونی من ماه گرفتگی دارم؟
# وقتی بیهوش بودی دیدمش . قشنگیه
_ به خاطرش بهم میگن بدشانسی میارم
# مهم نیست
کم کم دستش رو از روی گردنش برداشتم
# گوگولیه . ماه گرفتگیت رو میگم
_امممم.....ممنون
نیشش تا بناگوش باز بود
_ من باید برم سر کار . برمیگردم
# باشه خدافظ
آت رفت طبقه ی بالا تا وسایلش رو جمع کنه منم رفتم بخوابم
۴.۵k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.