وانشات کوک 1*
کوک
ا/ت:جواب میدی.. به تو چههه اصلا خودت چرا امروز نبودی نمیگی دل ادم هزار را میره..
ولی نه اقا که نیازی نیست خبر بده
فقط ا/ت بدبخت هرجا رفت
باید مثله پادگان زنگ بزنه خبر بده
کجا بودی هاااا داشتم از نگرانی..
یهو انگار فهمید داره چی تلاوت میکنه ساکت شد
پسکه نگرانم شده:))''الان ذوق مرگ میشه گیلیللیی''
کوک:داشتی از نگرانی چی.. هوم؟
سرمو بردم نزدیکتر هنوز توی بغلم بود
وراج انقدر درگیر غر زدن بود کلا یادش رفته بود تو بغلمه.
ا/ت:هییع.. چیز برو برو اونور ببینم چرا اینهمه بهم نزدیک میشی..
یکم ازم دور شد
لعنتی نرو خب تو جات تو بغلمه وروره جادو..
وای چه مرگم شده"عاشق شدی عاشق داداش😔"
باخنده گفتم
کوک:باشه.. اروم باش نگفتم که اینهمه توجیح کنی، ولی نگرانیت بیجا نبودااا ..
انقدر طرفدارام زیاد شدن دیگه نباید تنها برم بیرون
امنیت نداریم که..
ا/ت:چیی،چیشدهه
(شرح دادن موضوع)
کوک: اره دیگه خلاصه.. همخونهات مشتیه و پرطرفدار
امنیت دیگه یوخ یوخ
باید یهفکری براش بکنم
زنیکه روانی.. داشت عقدم میکرد جدی.
ا/ت یهو از حالت منگ دراومد شروع به خندیدن کرد
ا/ت:واییی تو رمانا پسره مافیا درمیاد دختررو میدزده عاشقش میشه
بعد.. هیع وای ببخشید نمیتونم نخندم
بعد تو انقدر از خودت احساسات نشون ندادی
بیچاره گفته دستبکار شم..
واییی
خوب شد بهت تجـ،،ــاوز نکرد حیام میرفتتت وح
خب دیگه مرتیکه اقای کوک جون دلمو شاد کردی منم داشتم قدم میزدم زمان گذشت دیگه..
همینقد اطلاعات بسه.. برو بخواب فردا چشمات نوچ نشههه
هوادارات از عشقت دستمیکشن
همونطور که داشت هولم میداد که برم بیرون"زکی یه چسه بچه میخواد بندازتم بیرون
کجا رفت دوران ابهت داشتنم کو "
ادامه داد: بوس، جیش، لالااا
شب بخیر همخونه اخموم
امیدوارم لذت برده باشید🙃🙃
نویسنده:گلی
ا/ت:جواب میدی.. به تو چههه اصلا خودت چرا امروز نبودی نمیگی دل ادم هزار را میره..
ولی نه اقا که نیازی نیست خبر بده
فقط ا/ت بدبخت هرجا رفت
باید مثله پادگان زنگ بزنه خبر بده
کجا بودی هاااا داشتم از نگرانی..
یهو انگار فهمید داره چی تلاوت میکنه ساکت شد
پسکه نگرانم شده:))''الان ذوق مرگ میشه گیلیللیی''
کوک:داشتی از نگرانی چی.. هوم؟
سرمو بردم نزدیکتر هنوز توی بغلم بود
وراج انقدر درگیر غر زدن بود کلا یادش رفته بود تو بغلمه.
ا/ت:هییع.. چیز برو برو اونور ببینم چرا اینهمه بهم نزدیک میشی..
یکم ازم دور شد
لعنتی نرو خب تو جات تو بغلمه وروره جادو..
وای چه مرگم شده"عاشق شدی عاشق داداش😔"
باخنده گفتم
کوک:باشه.. اروم باش نگفتم که اینهمه توجیح کنی، ولی نگرانیت بیجا نبودااا ..
انقدر طرفدارام زیاد شدن دیگه نباید تنها برم بیرون
امنیت نداریم که..
ا/ت:چیی،چیشدهه
(شرح دادن موضوع)
کوک: اره دیگه خلاصه.. همخونهات مشتیه و پرطرفدار
امنیت دیگه یوخ یوخ
باید یهفکری براش بکنم
زنیکه روانی.. داشت عقدم میکرد جدی.
ا/ت یهو از حالت منگ دراومد شروع به خندیدن کرد
ا/ت:واییی تو رمانا پسره مافیا درمیاد دختررو میدزده عاشقش میشه
بعد.. هیع وای ببخشید نمیتونم نخندم
بعد تو انقدر از خودت احساسات نشون ندادی
بیچاره گفته دستبکار شم..
واییی
خوب شد بهت تجـ،،ــاوز نکرد حیام میرفتتت وح
خب دیگه مرتیکه اقای کوک جون دلمو شاد کردی منم داشتم قدم میزدم زمان گذشت دیگه..
همینقد اطلاعات بسه.. برو بخواب فردا چشمات نوچ نشههه
هوادارات از عشقت دستمیکشن
همونطور که داشت هولم میداد که برم بیرون"زکی یه چسه بچه میخواد بندازتم بیرون
کجا رفت دوران ابهت داشتنم کو "
ادامه داد: بوس، جیش، لالااا
شب بخیر همخونه اخموم
امیدوارم لذت برده باشید🙃🙃
نویسنده:گلی
۳.۷k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.