پارت ۶
پارت ۶
ات ویو :خواستم برم ک تهیونگ دستم و کشید
تهونگ:تو میتونی بری ولی بچه ها رو نمیتونی ببری
ات:.......
تهیونگ:پس حرفی نداری خب یکیشون پیش من میمونه یکیشون پیش تو
ات:حرف اضافی نزن حق نداری همچین کاری کنی
تهیونگ:همینطور که تو مادرشونی منم پدرشونم پس حق دارم
یونا و بده به من
ات:......
ات ویو :یه جورایی دلم براش سوخت من هنوز دوسش داشتم ولی اون زندگیمون و نابود کرد راست میگه اونم پدرشونه پس به زور بهش دادم حالم خیلی بد شد
ات:مراقبش....حق....باش
تهیونگ:باشه
ادمین :ک جونگکوک اومد ات سوار ماشین شد
جونگکوک:پس یونا کجاست
ات:پیش..حق...باباش
جونگکوک ات و بغل کرد ششش گریه نکن خواهر خوشگلم
ات:حق......حق....
تهیونگ ویو:من هنوز ات و دوست داشتم خیلی زیاد ولی ات حرفم و باور نمیکرد با اون حرفی ک زد خیلی عصبی شدم و بهش چک زدم ولی خیلی ناراحت شدم داشت میرفت که بهش گفتم من یونا رو میخوام برا من فرقی نداشت ولی چون یونا شبیه ات بود اونو انتخاب کردم
ات ویو :خواستم برم ک تهیونگ دستم و کشید
تهونگ:تو میتونی بری ولی بچه ها رو نمیتونی ببری
ات:.......
تهیونگ:پس حرفی نداری خب یکیشون پیش من میمونه یکیشون پیش تو
ات:حرف اضافی نزن حق نداری همچین کاری کنی
تهیونگ:همینطور که تو مادرشونی منم پدرشونم پس حق دارم
یونا و بده به من
ات:......
ات ویو :یه جورایی دلم براش سوخت من هنوز دوسش داشتم ولی اون زندگیمون و نابود کرد راست میگه اونم پدرشونه پس به زور بهش دادم حالم خیلی بد شد
ات:مراقبش....حق....باش
تهیونگ:باشه
ادمین :ک جونگکوک اومد ات سوار ماشین شد
جونگکوک:پس یونا کجاست
ات:پیش..حق...باباش
جونگکوک ات و بغل کرد ششش گریه نکن خواهر خوشگلم
ات:حق......حق....
تهیونگ ویو:من هنوز ات و دوست داشتم خیلی زیاد ولی ات حرفم و باور نمیکرد با اون حرفی ک زد خیلی عصبی شدم و بهش چک زدم ولی خیلی ناراحت شدم داشت میرفت که بهش گفتم من یونا رو میخوام برا من فرقی نداشت ولی چون یونا شبیه ات بود اونو انتخاب کردم
۱۲.۳k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.