part 5
#part_5
#5
با دیدن کارم غش غش خندیدن و پسر اولیه یکم خم شد و گفت:
_خیلی جذابی.
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
_برو عمو این حرفا به تو نیومده. برو دوغتو بنوش.
تک خنده ای کرد و گفت: این پایتخت نبود مردم می خواستن چی به زبون بیارن خداداند.
با تحقیر نگاهی به سر تاپاش کردم و گفتم:
_این دانشگاه نبود چطوری پسرای دهاتی میخواستن با دخترا رفیق بشن؟
بهش برخورد، چون با عصبانیت گفت:
_چی گفتی؟
_همین که شنفتی!
با حرص گفت: نه دوباره بگو جوجه فکلی.
دست به سینه نشستم و تو چشاش زل زدم و با جدیت و شمرده شمرده گفتم:
_د..ها..تی.
بعدم یک لبخند زدم . تا خواست یورش بیاره سمتم رفیقش دستش و گرفت و گفت:
_محسن داری چه غلطی میکنی؟ دانشگاست اینجا!
با حرص نفسش و بیرون داد و به من که با بیخیالی بهش نگاه می کردم خیره شد.
_دارم برات!
لبخند عمیقی زدم و فقط نگاهش کردم و با خوشحالی به قدم هاش که ازم دور می شدن خیره شدم.
این کل کل بهم انرژی داده بود. ازینکه نمیتونستن دربرابرم کاری کنن ذوق می کردم.
نه حریف زبونم می شدن، نه می تونستن رو ناموس مردم دست بلند کنن و این لال شدنشون انرژی می داد بهم.
#5
با دیدن کارم غش غش خندیدن و پسر اولیه یکم خم شد و گفت:
_خیلی جذابی.
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
_برو عمو این حرفا به تو نیومده. برو دوغتو بنوش.
تک خنده ای کرد و گفت: این پایتخت نبود مردم می خواستن چی به زبون بیارن خداداند.
با تحقیر نگاهی به سر تاپاش کردم و گفتم:
_این دانشگاه نبود چطوری پسرای دهاتی میخواستن با دخترا رفیق بشن؟
بهش برخورد، چون با عصبانیت گفت:
_چی گفتی؟
_همین که شنفتی!
با حرص گفت: نه دوباره بگو جوجه فکلی.
دست به سینه نشستم و تو چشاش زل زدم و با جدیت و شمرده شمرده گفتم:
_د..ها..تی.
بعدم یک لبخند زدم . تا خواست یورش بیاره سمتم رفیقش دستش و گرفت و گفت:
_محسن داری چه غلطی میکنی؟ دانشگاست اینجا!
با حرص نفسش و بیرون داد و به من که با بیخیالی بهش نگاه می کردم خیره شد.
_دارم برات!
لبخند عمیقی زدم و فقط نگاهش کردم و با خوشحالی به قدم هاش که ازم دور می شدن خیره شدم.
این کل کل بهم انرژی داده بود. ازینکه نمیتونستن دربرابرم کاری کنن ذوق می کردم.
نه حریف زبونم می شدن، نه می تونستن رو ناموس مردم دست بلند کنن و این لال شدنشون انرژی می داد بهم.
۲۵.۹k
۲۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.