عشقی که بهم دادی
"part 68"
گوشی و سوییچ موتور رو برداشتم
رفتم دم در اتاق جیهون
تق تق
+جیهون آماده ای؟
÷الان حاضر میشم
+بدو دیرم شده
چرخیدم برم که دیدم تهیونگ دقیقا پشت سرم وایستاده
سرمو آوردم بالا و صورتشو نگاه کردم
+هوم؟!!!
_نکنه با موتور جیهون رو میبری مهد کودک
+ببخشید که ماشین تشریفاتمون حاضر نیست...تهیونگ تو فک کردی من یه آدم خرپولم؟...من فقط یه برنامه نویس بدبختم که داره خودشو به در و دیوار میزنه تا چیزی رو که ساخته به فروش برسونه...همین موتور رو هم به زور خریدم
*از زبان تهیونگ
باعث تمام اینا منم
سعی کردم صورت ناراحتمو پنهان کنم
_من میرم آماده شم...منم باید برم...مشکلی نیست تو اتاق تو....
+نه راحت باش....جیهون زود باششششش
*از زبان ا.ت
بلاخره حاضر شد
+تهیونگ خواستی بری بیرون....
_نه من حاضرم
باهم از در خونه رفتیم بیرون
ماشینشو کنار موتور من پارک کرده بود
خواستم برم سمت موتور که دستمو گرفت و کشید
چرخیدم سمتش
_نه....امروز با ماشین من میریم
+نه من نمی....
_با ماشین من میریم...کاری هم داشتی یا خودم میام دنبالت یا یکی رو میفرستم
همونجوری که دستمو گرفته بود رو به جیهون گفت
_بپر بالا
بعدشم با اون یکی دستش در ماشین رو برام باز کرد و منو نشوند تو ماشین و در رو بست
خودش اومد و سوار شد
_جیهون چطوره؟
÷خیلیییییییی خوشگلهههههه
لبخندی زد و به من نگاه کرد
آروم زیر لب گفت
_چه خونواده باحالی
منم آروم بدون اینکه جیهون بشنوه گفتم
+ما خانواده نیستیم و قتی من و تو هیچ پیوندی نداریم
تهیونگ بهم نگاه کرد و قیافه ش رفت توهم
منم خودمو خنثی نگه داشتم
رفتیم سمت مهدکودک
جیهون رو پیاده کردیم
رفتیم سمت شرکت چابک
+تهیونگ...لطفا دور تر از شرکت وایستا...نمیخوام کسی تورو با من ببینه خیلی برات بد میشه
_باشه
انگاری خیلی از دستم ناراحت شد
ولی من حقیقتو گفتم
(حالا خوبه قبلا تهیونگ از ا.ت بدش میومد الان یکی باید ناز ا.ت رو بخره😐😂)
نزدیک شرکت بودیم
+خب ممنون همینجا نگه دار لطفا
همینجوری داشت میرفت
دستمو جلوی صورتش تکون دادم
+صدامو میشنوی؟...دیگه جلو تر نرو...تورو با من میبینن...واسه جفتمون خوب نیست...میخوای بهونه دست جانگ هی بدی؟!
بدون اینکه یه کلمه جوابمو داد راهشو رفت و دم در شرکت وایستاد
یعنی از این نزدیک تر نمیشد
+واقعا که آدم یه دنده و خودسری هستی کیم تهیونگ
تهیونگ با لبخند گفت
_خواهش میکنم ا.ت...قابلی نداشت(لبخند)
الان داشت منو مسخره میکرد
در ماشینو باز کردم و پیاد شدم و در رو بستم
سرمو از شیشه کردم تو
+واقعا دیوونه ای
_بخاطر همینم هنوز دوستم داری
خنده عصبی کردم و گفتم
+مثل اینکه واقعا باورت شده...تو الان فقط بابای جیهونی فقط
رومو کردم اونور و وارد شرکت شدم
گوشی و سوییچ موتور رو برداشتم
رفتم دم در اتاق جیهون
تق تق
+جیهون آماده ای؟
÷الان حاضر میشم
+بدو دیرم شده
چرخیدم برم که دیدم تهیونگ دقیقا پشت سرم وایستاده
سرمو آوردم بالا و صورتشو نگاه کردم
+هوم؟!!!
_نکنه با موتور جیهون رو میبری مهد کودک
+ببخشید که ماشین تشریفاتمون حاضر نیست...تهیونگ تو فک کردی من یه آدم خرپولم؟...من فقط یه برنامه نویس بدبختم که داره خودشو به در و دیوار میزنه تا چیزی رو که ساخته به فروش برسونه...همین موتور رو هم به زور خریدم
*از زبان تهیونگ
باعث تمام اینا منم
سعی کردم صورت ناراحتمو پنهان کنم
_من میرم آماده شم...منم باید برم...مشکلی نیست تو اتاق تو....
+نه راحت باش....جیهون زود باششششش
*از زبان ا.ت
بلاخره حاضر شد
+تهیونگ خواستی بری بیرون....
_نه من حاضرم
باهم از در خونه رفتیم بیرون
ماشینشو کنار موتور من پارک کرده بود
خواستم برم سمت موتور که دستمو گرفت و کشید
چرخیدم سمتش
_نه....امروز با ماشین من میریم
+نه من نمی....
_با ماشین من میریم...کاری هم داشتی یا خودم میام دنبالت یا یکی رو میفرستم
همونجوری که دستمو گرفته بود رو به جیهون گفت
_بپر بالا
بعدشم با اون یکی دستش در ماشین رو برام باز کرد و منو نشوند تو ماشین و در رو بست
خودش اومد و سوار شد
_جیهون چطوره؟
÷خیلیییییییی خوشگلهههههه
لبخندی زد و به من نگاه کرد
آروم زیر لب گفت
_چه خونواده باحالی
منم آروم بدون اینکه جیهون بشنوه گفتم
+ما خانواده نیستیم و قتی من و تو هیچ پیوندی نداریم
تهیونگ بهم نگاه کرد و قیافه ش رفت توهم
منم خودمو خنثی نگه داشتم
رفتیم سمت مهدکودک
جیهون رو پیاده کردیم
رفتیم سمت شرکت چابک
+تهیونگ...لطفا دور تر از شرکت وایستا...نمیخوام کسی تورو با من ببینه خیلی برات بد میشه
_باشه
انگاری خیلی از دستم ناراحت شد
ولی من حقیقتو گفتم
(حالا خوبه قبلا تهیونگ از ا.ت بدش میومد الان یکی باید ناز ا.ت رو بخره😐😂)
نزدیک شرکت بودیم
+خب ممنون همینجا نگه دار لطفا
همینجوری داشت میرفت
دستمو جلوی صورتش تکون دادم
+صدامو میشنوی؟...دیگه جلو تر نرو...تورو با من میبینن...واسه جفتمون خوب نیست...میخوای بهونه دست جانگ هی بدی؟!
بدون اینکه یه کلمه جوابمو داد راهشو رفت و دم در شرکت وایستاد
یعنی از این نزدیک تر نمیشد
+واقعا که آدم یه دنده و خودسری هستی کیم تهیونگ
تهیونگ با لبخند گفت
_خواهش میکنم ا.ت...قابلی نداشت(لبخند)
الان داشت منو مسخره میکرد
در ماشینو باز کردم و پیاد شدم و در رو بستم
سرمو از شیشه کردم تو
+واقعا دیوونه ای
_بخاطر همینم هنوز دوستم داری
خنده عصبی کردم و گفتم
+مثل اینکه واقعا باورت شده...تو الان فقط بابای جیهونی فقط
رومو کردم اونور و وارد شرکت شدم
۴.۰k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.