زندگی با طعمه عشق❤پارت چهار
برای اولین بار گریه کردم
چویا اشک های که رو گونم بود رو پاک کرد و
پیشونیم رو بوسید
چویا: هیچوقت دیگه به خودکشی فکر نکن اگر بمیری دیگه این دنیا برام هیچ انداز تو برام ازشمند وجذاب نیست
با حرف چویا انگاری یک بار بزرگ از بدبختی هام کم شده بود
سویا: چویا
چویا: جانم
سویا: یک چیز بگم
چویا: بگو بیبی
سویا: دوست دارم🌹❤
چویا ل. ب. ا. ش رو ل. ب. ا. ی سویا گزاشت
یک دقیقه بعد
چویا: من بیشتر
سویا اون لحظه تبدیل به لبو شده بود
چویا: احتمالا خسته ای بریم خونه من؟
سویل: بب.. باشه(با خجالت)
یک ساعت بعد
بلخره رسیدیم خونه و.........
ـــــــــــــــــ
برای پارت بعدی به دو لایک برسونید❤
چویا اشک های که رو گونم بود رو پاک کرد و
پیشونیم رو بوسید
چویا: هیچوقت دیگه به خودکشی فکر نکن اگر بمیری دیگه این دنیا برام هیچ انداز تو برام ازشمند وجذاب نیست
با حرف چویا انگاری یک بار بزرگ از بدبختی هام کم شده بود
سویا: چویا
چویا: جانم
سویا: یک چیز بگم
چویا: بگو بیبی
سویا: دوست دارم🌹❤
چویا ل. ب. ا. ش رو ل. ب. ا. ی سویا گزاشت
یک دقیقه بعد
چویا: من بیشتر
سویا اون لحظه تبدیل به لبو شده بود
چویا: احتمالا خسته ای بریم خونه من؟
سویل: بب.. باشه(با خجالت)
یک ساعت بعد
بلخره رسیدیم خونه و.........
ـــــــــــــــــ
برای پارت بعدی به دو لایک برسونید❤
۳.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.