ا/ت: داداشم.... هق هق
ا/ت: داداشم.... هق هق
جانگ می: هق.. ا/ت گریه نکن... هق
ا/ت: هق.. تو چرا گریه میکنی اخه.... هق.. هق
جانگ می: چون تو ناراحتی... هق
سوزی: 😐
ا/ت: 😭😭😭😭
جانگی می: 😭😭😭ا/ت
ا/ت: 😭😭😭😭جانگ می
سوزی: 😐😟
ا/ت: سوزی، مامانم وبابات...
سوزی: پدرم مرد مادرت هم خودکشی کرد وقتی داشتن با امبولانس میاوردنت برام زنگ زدن ظاهرن مادرت اول پدرمو بعد خودشو کشت. ا/ت خوشحالم که تو چیزیت نشد
دوباره بغلم کرده و جانگ می هم مارو بغل کرد و هر سه تا باهم گریه کردیم
.
.
.
.
.
.
.
.
چهارماه بعد از زبون ا/ت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امروز عروسی جین و جانگ می هست الان چهار ماهی از مرگ داداشم میگذره و حالم بهتر شد برای همه سخت بود اما کنار اومدیم ظاهرا وقتی داداشم رفت پرورشگاه با جین و یونگی و هوپی اشنا شد و بعد یک خانواده بزرگ اونا رو به سر پرستی گرفتن
حدود یک هفته ای هم از اطراف یونگی میگذره و میدونم چه حسی داره اما من اونو به انوان برادرم دوست دارم انگار یونگی هم کنار اومد باهاش
جانگ می: 😭😭ا/ت قشنگ نشدم جین به روز نشده طلاقم میده
ا/ت و سوزی: 😂😂😂😂
سوزی: اره طلاقت میده😭😂
ا/ت: 😅سوزی اذیتش نکن. جانگ می اینطوری نیست تو خیلی خوشگل شدی😍
جانگ می: نمی خوام😭😭😭
سوزی: بس کن دختر تو خیلی هم خوشگلی
جانگ می: 🥺
ا/ت و سوزی: 😂😂😂
جانگ می: نخندین🥺🙄
جین: میخوام عروسو ببرم بیا رینش دیگه
ا/ت: عروس ناز میکنه😂
جین: عشقم نکنه اون دوتا هیولا دارن اذیتت میکنن
سوزی: اره داریم میکشیمش
جین: یااات عروسمو پس بدین
هوپی: اروم باش پسر 😂
جین: عروسمو نمیدن
جانگ می: دارم میام🤭
در اتاقو باز کردیم عروس سریع پرید بغل دوماد😂😂😂
.
.
.
.
یونگی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عروسی که تموم شد داشتم میرفتم خونه که دیدم
.
.
.
لایک و کامنت یادت نره😐🐾
جانگ می: هق.. ا/ت گریه نکن... هق
ا/ت: هق.. تو چرا گریه میکنی اخه.... هق.. هق
جانگ می: چون تو ناراحتی... هق
سوزی: 😐
ا/ت: 😭😭😭😭
جانگی می: 😭😭😭ا/ت
ا/ت: 😭😭😭😭جانگ می
سوزی: 😐😟
ا/ت: سوزی، مامانم وبابات...
سوزی: پدرم مرد مادرت هم خودکشی کرد وقتی داشتن با امبولانس میاوردنت برام زنگ زدن ظاهرن مادرت اول پدرمو بعد خودشو کشت. ا/ت خوشحالم که تو چیزیت نشد
دوباره بغلم کرده و جانگ می هم مارو بغل کرد و هر سه تا باهم گریه کردیم
.
.
.
.
.
.
.
.
چهارماه بعد از زبون ا/ت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امروز عروسی جین و جانگ می هست الان چهار ماهی از مرگ داداشم میگذره و حالم بهتر شد برای همه سخت بود اما کنار اومدیم ظاهرا وقتی داداشم رفت پرورشگاه با جین و یونگی و هوپی اشنا شد و بعد یک خانواده بزرگ اونا رو به سر پرستی گرفتن
حدود یک هفته ای هم از اطراف یونگی میگذره و میدونم چه حسی داره اما من اونو به انوان برادرم دوست دارم انگار یونگی هم کنار اومد باهاش
جانگ می: 😭😭ا/ت قشنگ نشدم جین به روز نشده طلاقم میده
ا/ت و سوزی: 😂😂😂😂
سوزی: اره طلاقت میده😭😂
ا/ت: 😅سوزی اذیتش نکن. جانگ می اینطوری نیست تو خیلی خوشگل شدی😍
جانگ می: نمی خوام😭😭😭
سوزی: بس کن دختر تو خیلی هم خوشگلی
جانگ می: 🥺
ا/ت و سوزی: 😂😂😂
جانگ می: نخندین🥺🙄
جین: میخوام عروسو ببرم بیا رینش دیگه
ا/ت: عروس ناز میکنه😂
جین: عشقم نکنه اون دوتا هیولا دارن اذیتت میکنن
سوزی: اره داریم میکشیمش
جین: یااات عروسمو پس بدین
هوپی: اروم باش پسر 😂
جین: عروسمو نمیدن
جانگ می: دارم میام🤭
در اتاقو باز کردیم عروس سریع پرید بغل دوماد😂😂😂
.
.
.
.
یونگی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عروسی که تموم شد داشتم میرفتم خونه که دیدم
.
.
.
لایک و کامنت یادت نره😐🐾
۲۴.۰k
۱۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.