گل بارونی
PART : 7
ا.ت : عه سویون چیکار میکنی درو باز کن !!
تهیونگ: سویون ؟؟ چته خواهرم ؟؟
سویون : شماها راحت باشید در قفله هیچ خری هم نمیاد. 😎
تهیونگ: سویون چرت نگو درو باز کن .
سویون : وا چرا عصبی میشین...
تهیونگ: سووووویووووووننننن اعصاب منو بهم نریز این بی صاحابو باز کن .
سویون : ایششش بی جنبه باشه الان باز میکنم .
* سویون کلیدو انداخت تو در ولی در باز نشد ا.ت و تهیونگ ک فکر کردن سویون داره فیلم بازی میکنه با داد غریدن :
ا.ت و تهیونگ: سوووووویوووووونننن اینننن درووووو باز کننننننن
سویون : ب..باز نمیشه
ا.ت : سویون وقت شوخی نیس بازش کن .
سویون : بخدا شوخی نمیکنم واقعا وا نمیشه .
پی دی نیم : اون در خرابه.
تهیونگ و ا.ت : چیییی ؟
پی دی نیم : واسه همین هیچوقت نمیبستنش.
سویون : حالا چه شکری به سرم بریزم ؟؟
پی دی نیم : باید بریم کمک بیاریم .
سویون: باشه .
ا.ت : سویون مراقب هائون باشی .
سویون : خیالت راحت .
ا.ت : سویون با پی دی نیم رفتن تا کمک بیارن منو ته هم رفتیم یه گوشه نشستیم .
" پرش زمانی به چند ساعت بعد "
از زبان تهیونگ:
هیچ خبری نشد ولی یهو قطرات آب رو صورتم حس کردم سرمو گرفتم بالا ک دیدم داره بارون میاد کتمو در آوردم رفتم پیش ا.ت نشستم و کتمو بالا سرمون گرفتم .....
ا.ت : چون یکم کتش کوچیک بود باید بهم نزدیک میشدیم .
" پرش زمانی به صبح روز بعد "
ا.ت : با نور زیادی ک به چشمم خورد بیدار شدم ک دیدم منو تهیونگ همو بغل کردیم و خوابیدیم .
فاصله ی لبامون کم بود ولی همون لحظه ته بیدار شد و از هم فاصله گرفتیم بلخره سویون یه کمکی آورد و در باز شدو منو ته عین اونایی ک از جنگل فراد کردن زدیم بیرون .😂
ادامه دارد ....
ا.ت : عه سویون چیکار میکنی درو باز کن !!
تهیونگ: سویون ؟؟ چته خواهرم ؟؟
سویون : شماها راحت باشید در قفله هیچ خری هم نمیاد. 😎
تهیونگ: سویون چرت نگو درو باز کن .
سویون : وا چرا عصبی میشین...
تهیونگ: سووووویووووووننننن اعصاب منو بهم نریز این بی صاحابو باز کن .
سویون : ایششش بی جنبه باشه الان باز میکنم .
* سویون کلیدو انداخت تو در ولی در باز نشد ا.ت و تهیونگ ک فکر کردن سویون داره فیلم بازی میکنه با داد غریدن :
ا.ت و تهیونگ: سوووووویوووووونننن اینننن درووووو باز کننننننن
سویون : ب..باز نمیشه
ا.ت : سویون وقت شوخی نیس بازش کن .
سویون : بخدا شوخی نمیکنم واقعا وا نمیشه .
پی دی نیم : اون در خرابه.
تهیونگ و ا.ت : چیییی ؟
پی دی نیم : واسه همین هیچوقت نمیبستنش.
سویون : حالا چه شکری به سرم بریزم ؟؟
پی دی نیم : باید بریم کمک بیاریم .
سویون: باشه .
ا.ت : سویون مراقب هائون باشی .
سویون : خیالت راحت .
ا.ت : سویون با پی دی نیم رفتن تا کمک بیارن منو ته هم رفتیم یه گوشه نشستیم .
" پرش زمانی به چند ساعت بعد "
از زبان تهیونگ:
هیچ خبری نشد ولی یهو قطرات آب رو صورتم حس کردم سرمو گرفتم بالا ک دیدم داره بارون میاد کتمو در آوردم رفتم پیش ا.ت نشستم و کتمو بالا سرمون گرفتم .....
ا.ت : چون یکم کتش کوچیک بود باید بهم نزدیک میشدیم .
" پرش زمانی به صبح روز بعد "
ا.ت : با نور زیادی ک به چشمم خورد بیدار شدم ک دیدم منو تهیونگ همو بغل کردیم و خوابیدیم .
فاصله ی لبامون کم بود ولی همون لحظه ته بیدار شد و از هم فاصله گرفتیم بلخره سویون یه کمکی آورد و در باز شدو منو ته عین اونایی ک از جنگل فراد کردن زدیم بیرون .😂
ادامه دارد ....
۲.۹k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.