𝐏𝟗
𝐏𝟗
& ا.ت این پسره کیه؟؟؟
_ بزا بزار توضیح بدم.
صدای شخصی از دور اومد که لرزه به تن هر سه تاشون انداخت : پسرم کجاییییی؟؟
& ما ما مادر من الان میام.
جونگ کوک با خشم گفت : همینجا بمونید.
_ + باشه.
جونگ کوک سریع به سمت مادرش رفت و بستنی مادرش و دوستاشو داد و گفت که باید به جایی بره و به سمت ا.ت و تهیونگ برگشت. ( دوستای مادرش)
& خب بیاین اینور. بگو ببین
_ خوب تهیونگ دوست پسر منه.
& تو دوست پسر داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_ عا آره.....
& سیگارم میکشی؟؟؟؟
_ بله.
& آفرین.
جونگ کوک با نگاه ترسناکی به تهیونگ نگاهی
رو ورانداز کرد: خودتو معرفی کن.
+ ببببببله اااسم من کیم تهیونگه. دوست پسر ا.ت هستم.
& چند سالته؟
+ 𝟐𝟕 سالمه.
& تو بهش میگی سیگار بکشه؟؟؟؟ تو سیگاریش کردی؟
+ نه نه من بهش میگم ترک کنه. ولی حرفمو گوش نمیده. الان 𝟏 ساله که هرچی بهش میگم گوش نمیده.
& مگه چند وقته آشنا شدین؟
+ تقریبا 𝟐سال.
به سمت ا.ت برگشت و گفت : تو ی احمق 𝟐ساله داری با این احمق قرار میذاری؟ ( با داد و خشم)
ناگهان سیلی روی صورت جونگ کوک زده شد : من از تو 𝟐سال بزرگترم. چطور جرئت کردی به مردی که عاشقشم توهین کنی و همینطور به من. نکنه به اون دوتا حروم زاده و فامیلاشون رفتی؟؟؟؟ همونایی که 𝟐𝟕 ساله منو رنج دادن؟؟؟ تو مگه نمیگفتی هیچوقت شبیه اونا نمیشی. ( دختر بغض میکند و گریه میکند)
& من من....
+ شرمنده یه لحظه اجازه میدی؟؟
دختر آروم تو آغوش تهیونگ گریه میکرد و تهیونگ اشک هاشو میبوسید.
_ گمشو برگرد پیش همونا که این شکلیت کردن. تو برادر من نیستی. کوکی من منو خیلی دوست داشت. تهیونگا بیا بریم نمیخوام ریختشو ببینم.
+ با با باشه عزیزم بیا بریم.
& ولی ولی....
تهیونگ آروم بازوی دختر و گرفت و به سمت خروجی ساختمون رفتن. تهیونگ آروم زمزمه کرد که اونم همراهشون بیاد.
جونگ کوک که هم از دست خودش ناراحت و عصبانی بود و هم از رفتار محبت آمیز تهیونگ تعجب کرده بود به دنبال اونا رفت........
خب لایک یادتون نره 💖💖
& ا.ت این پسره کیه؟؟؟
_ بزا بزار توضیح بدم.
صدای شخصی از دور اومد که لرزه به تن هر سه تاشون انداخت : پسرم کجاییییی؟؟
& ما ما مادر من الان میام.
جونگ کوک با خشم گفت : همینجا بمونید.
_ + باشه.
جونگ کوک سریع به سمت مادرش رفت و بستنی مادرش و دوستاشو داد و گفت که باید به جایی بره و به سمت ا.ت و تهیونگ برگشت. ( دوستای مادرش)
& خب بیاین اینور. بگو ببین
_ خوب تهیونگ دوست پسر منه.
& تو دوست پسر داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_ عا آره.....
& سیگارم میکشی؟؟؟؟
_ بله.
& آفرین.
جونگ کوک با نگاه ترسناکی به تهیونگ نگاهی
رو ورانداز کرد: خودتو معرفی کن.
+ ببببببله اااسم من کیم تهیونگه. دوست پسر ا.ت هستم.
& چند سالته؟
+ 𝟐𝟕 سالمه.
& تو بهش میگی سیگار بکشه؟؟؟؟ تو سیگاریش کردی؟
+ نه نه من بهش میگم ترک کنه. ولی حرفمو گوش نمیده. الان 𝟏 ساله که هرچی بهش میگم گوش نمیده.
& مگه چند وقته آشنا شدین؟
+ تقریبا 𝟐سال.
به سمت ا.ت برگشت و گفت : تو ی احمق 𝟐ساله داری با این احمق قرار میذاری؟ ( با داد و خشم)
ناگهان سیلی روی صورت جونگ کوک زده شد : من از تو 𝟐سال بزرگترم. چطور جرئت کردی به مردی که عاشقشم توهین کنی و همینطور به من. نکنه به اون دوتا حروم زاده و فامیلاشون رفتی؟؟؟؟ همونایی که 𝟐𝟕 ساله منو رنج دادن؟؟؟ تو مگه نمیگفتی هیچوقت شبیه اونا نمیشی. ( دختر بغض میکند و گریه میکند)
& من من....
+ شرمنده یه لحظه اجازه میدی؟؟
دختر آروم تو آغوش تهیونگ گریه میکرد و تهیونگ اشک هاشو میبوسید.
_ گمشو برگرد پیش همونا که این شکلیت کردن. تو برادر من نیستی. کوکی من منو خیلی دوست داشت. تهیونگا بیا بریم نمیخوام ریختشو ببینم.
+ با با باشه عزیزم بیا بریم.
& ولی ولی....
تهیونگ آروم بازوی دختر و گرفت و به سمت خروجی ساختمون رفتن. تهیونگ آروم زمزمه کرد که اونم همراهشون بیاد.
جونگ کوک که هم از دست خودش ناراحت و عصبانی بود و هم از رفتار محبت آمیز تهیونگ تعجب کرده بود به دنبال اونا رفت........
خب لایک یادتون نره 💖💖
۹.۰k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.